تیر خلاص
عملیات رمضان بود.نیرو ها خط بصره را شکسته بودند. زخمی و خونین افتاده بودم و شهدا نیز در کنارم و چند زخمی دیگر تشنگی را فریاد میکردند.غربتی بود سنگین، نه از ترس و هراس اینکه باز بار دیگر زخمی یا کشته شویم. شهدا که شهید شده بودند و ما چند نفر هم زخمی پس از گلوله و خمپاره هراسی نبود.
سردارشهید صمد اسودی
صمد اسودی چه میدانست که روزگاری این پسرک روستائی ، از یگانه مردان مرد تاریخ خواهدشد.در سال ۱۳۳۹ در خانواده سنتی دیده به جهان گشود.دوران کودکی نوجوانی راکه گذراند ناگهان همه سرخوشی های کودکانه به یک خاطره دور از ذهن تبلور یافت و باید میرفت برای زندگی اینده برای اینده خود کاری اندیشه ای
شهدا شفاعت میکنند
یه روزی برای خرید از خانه بیرون رفتم.تنها دخترم زینب را ترسیدم توی خانه تنها بگذارم.دختر بچه های هم سن وسالش توی کوچه ، گفتم باش با بچه ها بازی کن. رفتم زینب توی کوچه ، دلشوره داشتم . شییشه دست زنیب را پاره میکند و زیبنب خون را که میبیند جیغ میکشد.
تانک سوخته جان سوخته
بچه ها هركدام گوشه سنگر به فكر جلسه عصر بودن حامد منتظر حبيب بود كه از راه رسيد . حامد جلو رفت وحبيب ظرف هاي شسته غذا را گوشه اي چيد و كنار حامد نشست حامد حكم را به حبيب داد و كف دستش را مقابل حبيب قرار داد و با دست ديگر خود كار را به حبيب داد و گفت ببخشيد
چراغانی بغض یک کبوتر زخمی
بلندتر بگو ؛! فریاد بزن؛ بغض سالهای فرو خورده ات را ،چرا که من خود فرو خورده ام این بغض را،دلم میخواهد تو بشکنی پس بلند بسان کوه به مانند فریادی در شب های عملیات،(الله اکبر) همان فریادی که ازعمق وجودت چو آسمان خراش قلب دشمن بعثی را متلاشی میکرد.
حاج احمد متوسليان لبنان
بلافاصه بعد از ورود اولين هواپيماي ما به آنجا اسرائيل اعلام آتش بس يكطرفه كرد و اين اولين گام بود براي اينكه دست به عقب نشيني تاكتيكي بزند. براي ما جنگ با اسرائيل بي نهايت راحت تر از جنگ با عراق است.اسرائيلي ها به هيچ وجه در روش جنگيدن وارد نيستند.
گفتگو با خويش پيش از شهادت
آخرين يادداشت دفترچه خاطرات شهيد سيدمحمدرضا ناصريان درست يک ماه قبل از شهادت گفتگويي مفصل يا خود است. نکته جالب در اين مصاحبه آن است که مصاحبه کننده و مصاحبه شونده يکي است و در حقيقت شهيد خود را مورد سؤال قرار داده است
امير سپهبد علي صياد شيرازي
امير سپهبد علي صياد شيرازي در سال ۱۳۲۳ در کبود گنبد مشهد در خانواده اي مذهبي به دنيا آمد. مادرش شهربانو و پدرش زياد نام داشت. پدرش، که از عشاير فارس بود، به استخدام ژاندارمري در آمد و سپس به ارتش منتقل شد. او از جاذبه اي خاص برخودار بود، از اين رو علي تحت تأثير پدر از کودکي به ارتش علاقه مند شد.
«سيد مرتضی آوينی»؛ شرح نوحه انسان در فراق
بنده با يقين كامل میگويم كه تخصص حقيقی در سايه تعهد اسلامی به دست میآيد و لاغير قبل از انقلاب بنده فيلم نمیساختهام، اگرچه با سينما آشنايی داشتهام. اشتغال اساسی حقير قبل از انقلاب در ادبيات بوده است… با شروع انقلاب تمام نوشتههای خويش را ـ اعم از تراوشات فلسفی، داستانهای كوتاه،
ترکش های سرکش
ميدونم داريد اين روزها سرکشي ميکنيد. ميخواهيد خودي نشون بديد. ميخواهيد به من بگيد ديدي سر حرفت نبودي و نتونستي تحملمان کني. کور خونديد. اون وقتي که اومديد، سرخ بوديد و پنجههامو متلاشي کرديد. من که با شماها کاري ندارم