rza-zadha2

مجروح جنگي بود، پس از ۸ ماه حضوردر جبهه مجروح شده بود, درعملیاتی از ناحیه شكم مجروح مي‌شود و روي سيم خاردار مي‌افتد ,بعد هم موج انفجار اومي‌گيرد . در بيمارستان تهران بستري شده بود.با آن حال مجروحیت ومدت زیادی که از خانه دوربود, بعد از ۹ ماه دوری از خانه انتظار داشتم مدتی پیش ما بماند اما هنوز زخمهایش خوب نشده بود که دوباره به جبهه رفت .آدم ساده وصادقی بود,ناخالصی نداشت.وقتی در تهران كار مي‌كرد هم همان روحیات دوران جنگ را داشت.

فرمانده گردان امام محمد باقر (ع)
لشکر۲۵ کربلا
(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)

ـ سردار شهید ایرج رضا زاد
سال ۱۳۴۰ ه ش در بندر ريگ در استان بوشهر متولد شد. ایرج در تهران متولد شد ,اودوران دبستان ,راهنمايي و دبيرستان را در تهران گذراند,پدرش نظامی بود اما با مبارزات سیاسی که با حکومت خائن شاه داشت و اختلافات زیادی با فرماندهانش در ارتش بازداشت شد.
از آن پس  ايرج و برادر بزرگتر ش مجبور شدند در كنار تحصيل كاركنند تا بتوانند زندگی خانواده را اداره کنند.
در سال ۱۳۵۷ با پيروزي انقلاب پدرایرج نیز مانند دیگر زندانیان از زندان آزاد شد. ايرج که حتی فکر خدمت سربازی برای حکومت پهلوی را به ذهنش راه نمی داد ,در همان سال تصميم گرفت به خدمت سربازي برود ابتدا دوره آموزشي را در پایگاه نیروی هوایی در نزدیکی فرودگاه مهرآباد سپری کرد و بعد در سايت نيروي هوائي دردزفول مشغول خدمت شد.
او در روزهای آغاز جنگ مجروح شد ودر بيمارستان نيروي هوائي بستری شد و به دلیل شدت جراحات از ادامه خدمت سربازی معاف شد اما پس از بهبودی به جبهه برگشت.
مدتی بعد در سازمان انتقال خون گرگان مشغول خدمت شد.ایرج از مدتی پیش به آنجا مهاجرت کرده بود.
اودرسال ۱۳۶۱ با خانواده ای روحاني آشنا شد وبا دختر این خانواده  به نام فاطمه حسيني پیمان ازدواج بست.
در ماه محرم سال همان سال پدرش در جبهه سومار به شهادت رسید و پیکر مطهراودر روز عاشورا در تهران تشيیع و در بهشت زهرا آرام گرفت.
ايرج رضازاده از روزهای آغاز جنگ که در جبهه مجروح شد بارها در جبهه‌هاي جنگ حضوریافت.
اوابتدا به عنوان یک نیروی عادی در جبهه حضور می یافت اما مدتی بعد وقتی فرماندهان به شجاعت وتوان فرماندهی او پی بردند,ایرج را در سطوح مختلف فرماندهی به کار گرفتند.
سال ۱۳۶۵اوفرماندهی گردان امام محمدباقر(ع)را درلشکر۲۵کربلا به عهده داشت. او با حضور مقتدرانه در عملیات کربلای ۵کارنامه درخشانی از خود به یادگار گذاشت ودر اسفند ماه این سال به شهادت رسید.
او۱۴ بار به جبهه رفت وپیکرمطهرش پس از شهادت سالها مفقود بود ,مدت‌ها بعد باجستجوهای زیاد در ۲۴/۰۶/۶۶ توسط جستجوگران پیکرهای مفقودان جنگ تحمیلی ,پیکرش مورد شناسایی قرارگرفت وپس ازتشيع در گلزار شهداي گرگان که خودش وصيت کرده بود آرام گرفت.
از ایرج دوفرزند به نام های رضا وخديجه به یادگار مانده است.

وصيت‌نامه
بسم الله ارحمن الرحيم
خدايا معتقدم به تو و به پيامبر تو و به ائمه معصومين (ع) كه جانشينان بر حق پيامبر تو هستند ومعتقدم به فروع دين و روز جزا .
پروردگارا از تو مى خواهم كه پيكرم را با خونم غسل دهي.
معبودا با زبانى پر از گناه مى گويم العفو.
پروردگارا اين حقير خود رانشاخت و دين خود را با شناختى عميق دنبال كرد و نهايتا در سرزمين جنگجويان اسلام مسكن گزيد. مولاى من حقير بسوى تو مى آيد كه به زندگى دنيا پشت پا زده و با بزرگترين سرمايه وجود خوديعنى جان پاى به ميدان نبرد گذاشته و از حريم اسلام تا آخرين قطرات خونم محافظت ميكنم .
اى مردم ايران و جهان و اى مسليمن كره ارضى بدانيد كه سيد بزرگوار مرجع عالم تشيع حضرت امام روح خمينى نايب امام زمان واحيا كننده دين اسلام درقرن چهاردهم مى باشد ,پس اين نعمت الهى را ارج نهيم كه  هر كسى مطيع امرش باشد مطيع امر مولا امام زمان است و هركس كه خلاف امرش نمايد خلاف امر مولاى امام زمان نموده است.
و پيامى به خانواده ام :
مادرم شما بايد افتخار بكنيد كه  فرزندى خداوند به شما داد كه همانند پدر دلاورش عرصه را بر خفاشان كور دل بعثى تنگ نمايد و همانند آذرخش سينه پليد سياه آنها را نشانه گرفته  اين مزدوران را به ديار نيستى روانه مى كند .
مادرم شمابر گردنم زياد حق داريد و انشاالله در روزقيامت جبران اين همه زحماتت را به اذن خدا با شفاعت جبران خواهم كرد .
همسرم فرزندانم را طبيعتى نيكو كن رضايم را چنان تربيت كن كه راضى به رضاى خدا باشد و راه پدرش را ادامه دهد .و دخترم خديجه را تربيتى نيكو كن كه زينب وار رسالت خون پدرش و پدربزرگش را ادامه داده و مبلغ دين اسلا م باشد .
پدرخانم عزيزم كه خلع نبودن جسمانى پدرم را پر كرده اى از تو مى خواهم كه در نبودش و بعد از شهادت من فرزندانم را سرپرستى نمايى كه انشاالله خداوند اجرش راضايع نفرمايد.
معبودا ،اى  سيد آقايم بسوى تو رجعتى را آغاز كردم ,مرا بپذير و در آخر برادر خانم عزيزم در نبود من از خواهر خودت و خواهر زاده هايت مراقبت كن و درنبود من محبت زيادى به آنها كن .
برادر خانم عزيزم اگر از من بدى ديدى من  را ببخش .
خداوندا انشاالله همه مسلمين راموفق و منصور بدارد , ديگر عرضى ندارم .
برادران عزيزم و خواهرمهربانم از شما استدعا دارم كه راه مرا آگاهانه عاقلانه و با درايت كامل ادامه داده و پرچم و بيرق  افتاده را با دست توانايى خودتان دوباره به احتزاز در آوريد.
والسلام و عليكم و رحمه الله و بركاته

ايرج رضازاده‌سياه‌گورابى

خاطرات
مصاحبه بافاطمه حسيني همسر شهيد
۱- لطفاً از نحوة آشنايي‌تان با شهيد توضيح دهيد؟
پدر و مادر بنده به دليل مشكلاتي كه براي آن‌ها پيش آمد (به علت بيماري كه آن‌ها دچار شده بودند) به بيمارستان واحد درماني در شهر تهران رفتند و آنجا با خانواده رضازاده آشنا مي‌شوند و پدرم آن‌ها را دعوت مي‌كند كه به منزل ما بيايند و اين خود  شروع آشنايي من با شهيد ايرج بوده است.
۲- نحوة خواستگاري چگونه بود؟
شهيد ايرج مي‌خواست با يك خانوادة روحاني وصلت كند وما اشتراکات زیادی از نظر اعتقادی وفرهنگی داشتیم.
۳- چه ارزش‌هائي در ايشان ديديد كه پاسخ مثبت داديد؟
اول پدرم با آن‌ها صحبت كردند و مشاهده كرد كه جواني صادق مي‌باشد ,من نيز با ايشان طي چند جلسه‌اي صحبت كردم و ديدم خوش اخلاق,مومن ومتواضع و است, همة اين‌ها باعث شد كه به ايشان پاسخ مثبت دهم.
۴- زندگي مشتركتان چگونه شروع شد؟ آيا مشكل خاصي نداشتيد؟
اوايل زندگي‌مان كه چون خانوادة ايشان در تهران بودند در آنجا در منزل پدري ايشان سكونت داشتيم .با توجه به کمی درآمد ومشکلات مالی زندگی شیرین وبی دغدغه ای داشتیم.
۵- وضع مالي و اقتصادي‌تان چگونه بود؟
وضعيت مالي ما، خوب نبود , به مرور زمان پدر شهيد براي ايرج در گرگان كار درست كرد و به تدريج وضع مالي ما بهتر شد.
۶- مستاجر بوديد يا منزل شخصي يا سازماني داشتيد؟
ابتدا مستاجر بودیم و سپس به منزل برادرم نقل مکان کردیم ومدتی درآنجا بودیم تا بعدها صاحب خانه شدیم.
۷- شهيد چه ويژگي‌هاي اختلاقي و رفتاري داشت؟
خوش اخلاق و خنده ‌روبود، غرور نداشت و كسي بود كه وقتي كاري مي‌كرد كه از نظر ما درست نبود ايشان عذرخواهي مي‌كرد. بچه‌ها را خیلی دوست مي‌داشت.
۸- آيا در طول زندگي مشتركتان شاهد تغيير و تحويل در رفتار و شخصيت او نبوديد؟
خیلی وقتها می دیدم تو فكر بود,نمی دانم انگار به مسئله ی مهمی فکر می کرد,شاید به فکر شهادت بود.
۹- بيشتر اوقات فراغت و بيكاري خود را چگونه مي‌گذراند؟
بيشتر وقت‌هاي بيكاري خودش را با بچه‌ها بود ,نقاشي را دوست داشت و وقت زیادی راصرف این کارمي‌كرد.
۱۰- در كارِهای خانه به شما كمك مي‌كرد؟
بله، خیلی زياد هر كاري كه در منزل بود و ما احساس نياز مي‌كرديم به کمک ايشان ,كمك مي‌كردند,این نبود که بگویند خسته ام ویا بی تفاوت باشند.
۱۱- به چه چيزها و چه افرادي خيلي علاقه داشت؟
علاقه ومحبت زیادی به مادرم داشت ,بیشتر رابطه ی آنها یک رابطه ی مادر وفرزندی بود, هميشه مي‌گفت: وقتي من به شهادت برسم، اولين كسي كه شفاعت می كنم، شماها هستید.
۱۲- از چه چيزها و چه افرادي خيلي بدش مي‌آمد؟
مقید به اخلاق بود از آدم دروغگو بدش مي‌آمد و مي‌گفت حرف حق را بايد گفت حتی اگر به ضرر ما باشد.
۱۳- در چه مواردي حساس بود و عصباني مي‌شد؟
عصبانيت ایشان را من ندیدم ,آدمی نبود که برای مسائل مادی عصبانی شوند,اگر هم ناراحتی یا غصه ای داشتند برای مسائل دینی بود.
تنها در عمليات مهران مجروح شده به طوری كه براثر موج گرفتگی شنوایی اش را از دست داده بود, با عصا راه مي‌رفت , مدتی كه دارو مصرف مي‌كرد عصباني مي‌شد حتي تلويزيون که روش مي‌شد ايشان عصباني مي‌شدند ولي اين حالت ايشان گذرا بود و به نوبة خود بر طرف شد.
۱۴- در برابر مشكلات و گرفتاري‌هاي خودتان و ديگران چكار مي‌كرد؟
اهل مشورت بود,اگر برایش مشکلی پیش می آمد یا متوجه می شد که از آشنایان کسی مشکل دارد سعی می کرد در رفع آن تلاش کند.
۱۵- روابطش با ديگر افراد فاميل، دوستان، آشنايان و همسايگان چگونه بود؟
با همه ارتباط خوبي داشت و هيچ گونه تكبر و غروري به خود راه نمي‌داد .همه ی خانواده وآشنایان با او احساس راحتی می کردند,هر کسی اورا برای اولین بار می دید ,احساس می کرد سالهاست اورا می شناسد.
۱۶- ديگران چه نظر دربارة او داشتند و درباره‌اش چه مي‌گفتند؟
با اینکه سالهاست به شهادت رسیده وبه ظاهر از بین ما رفته اما هنوز هم وقتی اسمش برده می شود هر كس كه نامش را مي‌ شنود افسوس مي‌خورد و از نبود او ناراحت می شود.
۱۷- روابطش با پدر و مادرش و پدر و مادر شما چگونه بود؟
زندگی مشترک ما دوره ی كوتاهی بود دراین مدت من ندیدم ایشان به کسی بی احترامی کند چه رسد به پدر ومادرشان ,فرقی بین پدرمادرمن وپدرمادرخودش نمی گذاشت.
۱۸- چه صحبت يا توصيه‌هائي به شما مي‌كرد؟
آخرين توصية ايشان در وصيت‌نامه‌اش بود كه: همسرم فرزندانم را نيكو تربيت كن، رضا ,پسرمان راچنان تربيت كن كه راضي به رضاي خدا باشد و دخترم را زينب گونه كه پيام رسان پدرش و پدربزرگش باشد.
۱۹- چه آرزوها و خواسته‌هائي داشت؟ بزرگترين آرزويش چه بود؟
آرزو و خواسته‌اي نداشتند یا اصلا دنبال آرزوهای دنیایی نبودند.آرزویش الهی بود ورسیدن به خدا که به آن هم رسید.
۲۰- با فرزند يا فرزندانتان چگونه برخورد مي‌كرد؟
فرزندانمان را خیلی دوست ‌داشت , اگر می دید خواهر و برادرهايم درس مي‌خوانند و مي‌گفت كه دلم مي‌خواهد بچه‌هاي من هم وقتی بزرگ شدندمثل شما باشد ودرس بخوانند.وقتي بچه ها مريض مي‌شدند مي‌گفت: خدايا! آن‌ها را شفا بده من طاقت بيماري آن‌ها را ندارم. دخترم خديجه را خیلی دوست ‌داشت.
۲۱- فعاليت‌هاي مذهبي و عبادي‌اش چگونه بود؟
در ايام ماه مبارك رمضان وماه های محرم وصفردر مساجد بود. اكثر اوقات نمازش را به جماعت و در مسجد مي‌ خواند ,به تمام مساجد شهر رفت و آمد مي‌كرد اما بيشتراز همه به مسجد جامع مي‌رفت.
۲۲- فعاليت‌ها ,مبارزات, مواضع و نظرات سياسي‌اش چگونه بود؟
در دوران مبارزات انقلاب ايشان در گرگان نبودند وبعد ها هم چیزی برایم تعریف نکردند,اما می دانم که درروز ۱۷ شهريور که یکی از روزهای مهم مبارزه با طاغوت است ,در ميدان شهداء حضور داشتند . خانة پدري ايشان در ميدان خراسان تهران بود واودر دوران مبارزات انقلاب از پیشگامان این مبارزه ی مقدس بود.
اواعتقادی به گروه ها ودسته بندی های سیاسی نداشت ,ملاک ومعیارش در مبارزه وفعالیت ,امام خمینی (ره)بود.
۲۳-  چرا و با چه انگيزه‌اي به جبهه ميرفت؟
عاشق جبهه بود,اوعاشقانه در راه حضور درجبهه قدم می گذاشت نه با حساب واستدلال . در تشيع جنازة شهداء خیلی ناراحت می شد, مي‌گفت چرا اين‌ها بروند ولي ما باشيم ,با حضور ما وحضورحداکثری مردم در جبهه ها زودتر جنگ تمام مي‌شود.
۲۴- وقتي از جبهه بر مي‌گشت چه مي‌گفت؟
وقتي از جبهه بر مي‌گشت چيزي نمي‌گفت،از کارهایی که انجام می داد وخاطراتش,ما بعد از شهادتش فهمیدیم او فرمانده است.اودر مقابل ناراحتی های من  فقط لبخند مي‌زد وبه آرامش دعوت می کرد چون من آن موقع ناراحت بودم از اینکه همسرم همه اش در جبهه باشد.
۲۵- ونحوه ی شهادتش؟
شهادت ايشان ۰۹/۰۲/۶۶ بود .بعد از تحقيقات از تعاون سپاه به معراج شهداء در اهواز دوستانش اطلاع كردند با دو تناز دوستانش مهدي عامري و برادرانش شهيد را در اهواز شناسايي كرده و به سپاه گرگان مي‌رفتند كه با نام عمليات يا زهرا (س) در كربلاي ۱۰ كه از سمت غرب كشور ايران به سمت شهرك ماوت عراق بوده است كه ايشان بر اثر تير تفنگ دوشكا به شهادت مي‌رسد و آخرين گروهي بود كه به گردان رفتند كه بقيه يا اسير شده يا بر مي‌گردد كه در عمليات نصر ۴، جنازه‌ها به عقب بعد از ۳ ماه آوردند. اوايل شهادت ايشان با دارو و درمان خودم را درمان مي‌كردم بعد از مدتي قبول كردم كه تنها شدم كه ۲ يتم را بزرگ كنم.
۲۶- كداميك از خصوصيات شخصيتي شهيد را بيش از خصوصيات ديگرش دوست داشتيد؟
طبع بزرگ منشی داشت ,با اینکه مقام وموقعیت نظامی واجتماعی داشت اما اصلا غرور نداشت, در مجالس ومحافل هيچ وقت بالا نمي‌نشست ,هرجا که خالی بود همانجا می نشست.
۲۷- و خاطراتي که از او به ياد داريد؟
مجروح جنگي بود ,پس از ۸ ماه حضوردر جبهه مجروح شده بود, درعملیاتی از ناحیه شكم مجروح مي‌شود و روي سيم خاردار مي‌افتد ,بعد هم موج انفجار اومي‌گيرد . در بيمارستان تهران بستري شده بود.با آن حال مجروحیت ومدت زیادی که از خانه دوربود, بعد از ۹ ماه دوری از خانه انتظار داشتم مدتی پیش ما بماند اما هنوز زخمهایش خوب نشده بود که دوباره به جبهه رفت .آدم ساده وصادقی بود,ناخالصی نداشت.وقتی در تهران كار مي‌كرد هم همان روحیات دوران جنگ را داشت.
۳۰- وحرف آخر؟
صحبت خاصي را ندارم ,مردم ایران بارها ثابت کرده اند که بهترین مردم دنیا هستند,بهترین مردم دنیا ,بهترین مسئولین را می خواهند,مسئولين شعار ندهند، اهل کار باشند ومشکلات مردم را بر طرف كنند.


□ دیاررنج مکتب رنج و صبوری و رهائی…

و شهادت پاداش رنج است.
همراز پروانه ها باشید

باز نشر مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
□ دیاررنج مکتب رنج و صبوری و رهائی…
و شهادت پاداش رنج است.
 همراز پروانه ها باشید