قناسه تا قلم، بخوانيد قصه نيست
روزهاي بسيار سختي بود. هر لحظه انتظار ماموريت جديدي را از طرف فرمانده لشكر مرتضي قرباني داشتم. دشمن فاو را پس گرفته بود.شلمچه زير آتش دشمن بچه هاي سر سختانه مقاومت ميكردند.فرصتي نبود. فرصت ها غنيمت بود .گردان گروهان شده بود . بازسازي گردان به سختي انجام گرفت.
حاج تقي ايزد ؛ جانشين گردان مسلم
روزهاي بسيار سختي بود. هر لحظه انتظار ماموريت جديدي را از طرف فرمانده لشكر مرتضي قرباني داشتم. دشمن فاو را پس گرفته بود.شلمچه زير آتش دشمن بچه هاي سر سختانه مقاومت ميكردند.فرصتي نبود. فرصت ها غنيمت بود .گردان گروهان شده بود . بازسازي گردان به سختي انجام گرفت. لحظه اي غفلت عراقي ها را وانگاه پشت سرمان بايد ميديديم.روز هاي كه هرگز از ذهن هيچ يك از بازماندگان گردان مسلم پاك نخواهد شد.در گيري ادامه داشت و ما مقاومت ميكرديم يك كمربند امنيتي در برابر عراقي ها .نيرو ها خسته گرسنه اما پرتوان ايمان صلابت است و استقامت .دشمن پاتك سختي روي ما اعمال كرده بود و دم به دم بر حجم آتش افزوده ميشد. در دل آسمان غوغائي بر پا بود . زمين پيوسته ميلرزيد . اگر زمين توان سخن گفتن داشت زجه ميزد و فرياد كه اين چه آشوبيست بر من .عراقي آنقدر جلو امده بودند كه تنها فاصله به پنجاه متر ريسده بود . به راحتي هم را ميديديم . فرياد رزمندگان الله اكبر دلشان را ميلرزاند . سه شبانه روز مقاومت . شهيد احمد مومني نيروهايش را سمت ما كشيد . و آنها نيز با شهامت مقاومت و سپس خط را شكسته و عراقي ها گريخته اگر چه بسيار شرايط سختي در پيش بود.
خيلي از نيروها بيش از سه ماه مرخصي نرفته بودند، خستگي در چهره آنان موج ميزد و من احساسم اين بود شايد تحمل اين همه سختي و فشار جنگ را نداشته باشند .هر روز تهديداتي را از عراق و صدام ميشنيديم كه به كجا حمله خواهد كرد. آخر او را خيلي مجهز كرده بودند. ديگر شرق تنها نبود بلكه آمريكا و غرب هم به شدت نسبت به تجهيز ادوات جنگي عراق تلاش ميكرد و ما شاهد حضور خيلي از ادوات جنگي غربي بدون حتي استتار بوديم.غرب عملا وارد جنگ شده بود . مدعيان حقوق بشر كه دم از آزادي البته از نوع بي بند وباري ميزنند.
هوا خيلي گرم بود چون اواخر خرداد ماه و تابستان هم داشت شروع ميشد. در حال استراحت بودم كه بيسيم مرا صدا زد، آن طرف خط فرماندهي محترم لشكر بود. سريعآ احضار شدم به ستاد فرماندهي« لشكر۲۵كربلا» به محض ورودم سردار قرباني فرمودند گردان را آماده كن. برو جزيره مجنون را از لشكر ۹۲ زرهي اهواز تحويل بگير. يكي از بهترين خصلت هاي ما يعني بچه هاي جنگ همين اطاعات از فرماندهي بود .همه به اين موضوع مثل واجبات ديني نگاه ميكرده اند،ودرعمل نيز اينچنين بود. روحيه اطاعات پذيري ازرزمنده تا فرمانده كه همينطورسلسله مراتب به حضرت امام ميرسيد. يعني استنباط اين بود. كه اطاعت ازمافوق واجب ، ودر انتها به حضرت امام خميني ميرسيد فرمانده فرمانده هان، اطاعات امر كردم ، به مقر گردان برگشتم. براي نيروهاي كادرو فرماندهان گروهانها و دستهها دستوررا ابلاغ كردم ناگهان صلواتي بلند برپا شد و همه عازم مقر گروهانها و دستهها شدند تا خود را آماده عزيمت به جبهه مجنون نمايند. گردان به صف شد و نيروها را نسبت به موقعيت ،و وضعيت جزيره مجنون توجيه شدند.چون عصر عاشورا بچه ها را گفتم هركس قصد زنده ماندن و زندگي دارد جزيره را انتخاب نكند. كه بازگشتي در كار نخواهد بود نه اينكه بخواهم شما را به قتلگاه ببرم ببينيد انجا شرايط سخت تر است از همه عمليات هاي كه تا كنون شركت كرديد حرفم اين نيست كه خداي نكرده شما ميترسيد و اهل دنيا وزندگي دنيائي را بهتر مي سنديد.ببينيد انجا شرايط خيلي دشوار خواهد بود . ميدانيد غربت عاشورا ، عاشورائيان نيز در چنين شبي چون شما سر بر استان الهي سپردند و معراج رفتند .به همه شما سبك بالان كه تاكنون مانده ايد ايمان دارم كه شما اگر نبوديد من فرمانده اصلا حرفي براي گفتن نداشتم پس دعا كنيد فردا نزد خدا روسفيد باشيم . ناگهان همهمه خواست و دل ها به شيون كشيده شد.گفتم ميمانيد يا ميرويداگر بمانيد بازگشتي براي رفتن نيست با هق هق گريه هايشان با فرياد يا حسين ما اهل كوفه نيستيم حسين تنها بماند .
جواب نيروها به اين عرض من فقط گريه بود و تكبير و اعلام حضور. بالاخره گردان را از نزديك پاسگاه در دل شب انتقال داديم و در پي آن در رودخانه پرآبي به مدت ۲ روز نيروها حركت در آب و غواصي را آموزش ديدند تا بهتر با شرايط منطقه هور آشنا شوند. در تاريخ ۳۰/۳/۶۷ با هماهنگي لشكر خط را به مسافت ۱۷۰۰ متر (يك كيلومتر و ۷۰۰ متر) تحويل و بلافاصله شروع به كانالكني و سنگرسازي كرديم. دقيقا بخاطر دارم همان زمان راديو و تلويزيون عراق نويد جنگي ديگر در جزيره مجنون در تاريخ ۴/۴/۶۷ ساعت ۳:۱۵ دقيقه را ميداد. از ساعت تحويل خط تا، ساعت ۱۲ شب ۴/۴/۶۷ كانالكني و سنگرسازي ادامه داشت.
با توجه به اطلاع از حمله دشمن به مدت سه ساعت نيروها استراحت مطلق داشتند. نيروهايي كه وسيله دفاعشان كلاش، تيربار و آرپيچي بود و بدون مهارت لازم و عدم تغذيه مناسب ولي روحيه بسيار عالي و خوب. البته ناگفته نماند كه غروب روز سوم تير ماه حضرت آيتالله نورمفيدي نماينده حضرت امام به خط دوم تشريف آورده بودند و از آنجائيكه نيروهاي گردان مسلمابنعقيل اكثر از شهرستان گرگان و اطراف بودند موجب شادي و ايجاد روحيه بسيار خوب در بين آنان گرديده بود.
به انتظار و در كمين دشمن نشستيم. ساعت دقيقا ۳:۱۰ دقيقه بامداد بود. نيروها را آمادهباش داديم. هياهو و زمزمههاي بسيار خوبي در خط بود. حسين حسين شعار ماست شهادت افتخار ماست. شهيد سيداحمد حسيني از خانواده معظم ۵ شهيد اوزينهـ آزاده غيور رمضان ساوريـ شهيدقاسم اكبرنژادـ جانباز سيدحميد ميرآئيزـ شهيدعباس سلامتيـ غلامحسين و محمدرضا ايزدـ حسين تازيكيـ جانباز رسول وليعيـ آزاده علياكبر فندرسكي در گروهان ميثم و اراده مستحكم و قوي شهيدجاويدالاثر احمد مومنيـ حسنزاده (يادگادر شهيدسيدعلي دواميو شهيدعلمدار) و شهيد عليمحمدشريعتيـ شهيد لاغريـ آزاده عزيز عقيل عربـ شهيد جعفر نظريـ شهيدقاسم تفكرـ شهيدجعفريـ شهيد نوچمنيـ شهيد بروگرديـ در گروهان سلمانفارسي و وفاق و همدلي احمد گنجي و مجتبي نظريـ شهيد شريعتيـ شهيد كميزيـ شهيد آزاده صادقعلي شكريـ قربان ايزدـ رمضان عربمفردـ پاسدار شجاع اسكندر اصغريبابليـ حسن عابدينيـ شهيدنويد خسرويـ شهيداحمد نجفي و همراهي فرمانده محترم تيپ حاجيعلي ميرشكار شجاع و دلير نويد يك دفاع جانانه را ميداد.
دقيقا ساعت ۳:۱۵ دقيقه هوا مثل روز روشن شد كه ميشد سوزن را روي زمين پيدا كرد. توپخانهـ موشكـ خمپاره و انواع سلاحهاي منحنيزن شروع به شليك و انفجار كردند.
لحظاتي در روي سر نيروهاي ما منطقه را بسيار خشن و طاقتفرسا و هولناك كرده بود. همه ذكر به لب و با فرياد اللهاكبر آمادگي خود را براي مقابله با نيروهاي زميني دشمن اعلام ميكردند.
دستور بر اين شد كه كليه نيروها جانپناه بگيرند تا كاملا آتش تهيه دشمن تمام شود و بعد براي تيراندازي فقط فاصله كمتر از ۵۰ متر انتخاب شود. تا با توجه به كمبود مهمات شليك هر گلوله يك عراقي را از پاي درآورد. در حين آتش دشمن بعضا فريادهايي شنيده ميشد، كه همه نشان از روحيه بالاي نيروها بود. اطمينان داشتيم كه با توكل به خداوند بزرگ كه هميشه ياور مجاهدين و تلاشگران در راهش است حمله دشمن را گردان مسلم بچه گرگانيهاي قبراق و مومن سركوب خواهند كرد.
كمكم هوا روشن ميشد كه دشمن به شدت منطقه را برخلاف عرف جنگ گلولهباران شيميايي كرد و باز هم آموزش خوب گردان در مبارزه با شيميايي اين حربه دشمن را نيز خنثي و ما شاهد ورود قايقها و نيروهاي پيشرو آنان بوديم.
لحظات اوليه حركت عراقيها كميني كه شهيدعليمحمد نقدي با رشادت در آنجا حضور داشت بيسيم آنان به صدا درآمد كه تقي خداحافظ. تقي خداحافظ. اين نغمه سيد بزرگوار و آزاده عزيز سيدابوالفضل حسيني بود كه حاكي از تسلط عراقيها بر كمين ما بود و لحظاتي بعد صداي دلنشين سيد خاموش و قايقهاي عراقي خودشان را به ۱۰۰ متري ما رساندند.
در فاصله ۵۰ متري به كليه نيروها دستور آتش داده شد و سه گردان مهاجم عراقي كه حمله را براي رسيدن به جاده اصلي خيبر كه از مكان پدافندي گردان مسلم ميگذشت به همراه نيروهاي ديگر عراقي در جبهههاي ديگر شروع شده بود همه به هلاكت رسيدند، يك عده فرار كردند و فقط يك نفر عراقي توانست خودش را به خاكريز برساند، كه البته بچههاي گردان از جمله سيدرحيم ميركريميـ حسن كريميـ عماد دادور و مجتبي پهلوان و ديگر نيروها دست او را گرفته و از وسط سيم خاردار و ميدان مين بيرون آوردند و او را به اسارت گرفتند.
ساعت ۷ صبح بود كه كشتههاي عراقي درون قايقهايشان كاملا ديده ميشدند. وقتيكه به چهره نيروها نگاه ميكردي اراده بسيار قوي كه ناشي از ايمان قوي و بالاست را مشاهده ميكرديم و خوشبختانه در اين نبرد اوليه ما فقط ۳ نفر مجروح داديم. سردار قرباني وضعيت گردان را پرسيد كه وضعيت اعلام شد و ايشان تاكيد داشتند كه حتما مقاومت بيشتر صورت گيرد تا دشمن نتواند به هورالعظيم و جاده اصلي آن دست پيدا كند.
آرامش يك ساعته كل جبهه را فرا گرفته بود. نيروهاي امدادگر به مجروحين رسيدگي ميكردند. همان مهمات كميكه بود بين نيروها تقسيم شد و درخواست مهمات بيشتر از حاجرستم ميقاني شد و ايشان گفتند؛ ۱۷ كيلومتر پشت سر شما دشمن مسلط شده و راه عقبه كاملا دست عراقيهاست. و ما با اعلام اينكه اگر خدا بخواهد با چوب هم مقابل عراقيها خواهيم ايستاد و مقاومت خواهيم كرد. خبر رسيد كه گردان مالكاشتر سقوط كرده و بعد از خبر فرمانده گردانش حاجحسين نامنژاد از بچههاي آمل را ديدم زخميو نگران بود.
فرماندهي لشكر سرپرستي گردان مالك را هم به گردان مسلمابن عقيل محول كرد و سريع شروع به سازماندهي مجدد كرديم. تعداد ۲۵ نفر از نيروهاي آماده دست چين و براي پس گرفتن خط گردان مالكاشتر راهي شديم. همراه ما ابراهيم هم حاضر بود بچه بسيجي محله امامرضا كه همراه حسين جنتي آمده بود. او به همراه حسن كريميكه او هم از نيروهاي خوب گرگانيست به عنوان كمك تيربارچي سيدعماد آماده شدند، روحيه عجيبي داشت مخصوصا زمانيكه من به سيدعماد گفتم يك متري من حركت كن و تقريبا جلوي صف يك هيجان خاصي در چهره او و سيدعماد ميديدم.
تقريبا ۱۰۰ متر از انتهاي قعر گردان مسلمابنعقيل حركت كرده بوديم كه مقابلمان يك صف طويل چندصد متري را به صورت بسيار منظم و با لباس كامل سبز سپاه كه بر تن كرده بودند و آن را به عنوان حربه جنگي استفاده نموده تا ما را به اشتباه بيندازد. حسن جنتي، عزيز كدايي، اكبر كلبادي، عيدمحمد كوهساري دستشان را توي دستم قرار دادند، هيجاني به پا شد به نيروهاي گردان گفتم كه نبايد فرار كنيم بايد بجنگيم در حال فرار هر كدام گلوله بخوريم. شهيد نيستيم. حركتمان را ادامه تا به ۱۰ متري آنان رسيديم. هيچگونه شليكي نه از طرف ما نه از طرف دشمن صورت نميگرفت. فرمانده عراقي ما را به تسليم و اينكه بياييد اينجا، دعوت كرد و جوابش به عربي اين بود كه تو بيا اينجا.
فاصله ما به يك متري رسيده بود. تيربار سيدعماد و نوار تيربار آنان كه در دستهاي شهيدابراهيم كريميآماده شليك بود. با حركت دست فرمانده عراقي ما پيشدستي كرده و شليك اول را انجام داديم. خدايا تو شاهدي كه جز فرار عراقيها و غرش گلوله آرپيچي و تيربار اين ۲۵ نفر بسيجي و مسلمان چنان ترس و وحشت در دل عراقيها انداخته بود كه همه پا به فرار گذاشتند.
نيروهاي ما همزمان با شليك گلوله، اسلحه و گلوله سنگينتري چون شعار حسين حسين شعار ماست شهادت افتخار ماست، نيروها كه با حرارت و رشادت خاصي گفته ميشد دشمن را دنبال كرديم. بيادم هست لحظهاي كه شهيد امروز ما ابراهيم كريميچنان با شجاعت خاص نوار تيربار را درون تيربار هدايت ميكرد و فرياد اللهاكبر سرميداد و با دشمن ميجنگيد كه من غرق در حركات الهي و شجاعانه او بودم، آري ابراهيم در آن جنگ شجاعانه جنگيد و خدا خواست او زنده بماند و زندگي كند و آخر هم زندگي كردن و خود را مزين به علم و دانش نمايد و براي احقاق حق مظلومان تلاش نمايد و آخر هم مظلومانه مرگي سرخ را جهت رسيدن به كاروان دوستان شهيدمان انخاب نمايد و به آنان ملحق شود.
خدا او را نگه داشت تا بار ديگر پيكر پاكش خيابانها و كوچههاي شهر ما را كه بوي تعفن و ضد فرهنگ پر كرده معطر نمايد و ما را يادآور شود كه هان اي مردم و يادگاران دفاع مقدس هنوز درب باغ شهادت بسته نيست و باز است و البته اهلش ميخواهد كه خداوند او را به اين باغ رهنمون سازد. خدايا ما را از ياد دوستانمان غافل مكن و دوستان شهيدمان را شفيع و دستگير روز قيامت ما قرار بده. خدايا به خانواده ابراهيم عزيزمان كه يار دوران سختيهايمان باقي مانده از كاروان شهيدانمان است صبر و اجر عظيم عنايت فرما.
غلامعلي نسائي ويرايش بازسازي
اگر از مطلب راضی بودید آنرا برای دوستانتان به اشتراک بگذارید
متن آهنگ لالایی علی زند وکیلی
متن آهنگ آسمان هم زمین میخورد چارتار
متن آهنگ جدید زبر حصین و شایع
متن آهنگ مامی ساری Mommy Sorry اپیکور
متن آهنگ در واز کن عجم باند
متن آهنگ کجایی محسن چاوشی
متن آهنگ معمای شاه سالار عقیلی
متن آهنگ خاک بهزاد لیتو و سیجل
متن آهنگ آدم بدی نبودم علیشمس و مهدی جهانی
متن آهنگ اسمش عشقه مرتضی پاشایی
متن آهنگ تو منو میخوای خوب امید جهان
متن آهنگ خدا باهاته محمد حسام
متن آهنگ میدونی پویا سالکی
متن آهنگ پیر شدم میلاد بابایی
متن آهنگ میگه پشیمونه هومن آزما
متن آهنگ فدای تو چشام امین حبیبی
متن آهنگ تو نرو مهدی رضوان
متن آهنگ لالایی مجید رستمی
متن آهنگ تکلیفم معلومه علی پیشتاز و سمیر
اگــر حـسـيـن(ع) زنـده بــود از فلسطین
متن آهنگ جاذبه زانیار
متن آهنگ فاصله از امین فیاض