A0581865

اگر پيغمبر اسلام زنده مي‏بود، امروز چه مي‏كرد؟ درباره چه مسئله‏اي‏ مي‏انديشيد؟ والله و بالله قسم مي‏خورم كه پيغمبر اكرم در قبر مقدسش‏ امروز از يهود مي‏لرزد. اين يك مسئله دو دو تا چهار تاست. اگر كسي نگويد، گناه كرده است، من اگر نگويم و الله مرتكب گناه شده‏ام، هر خطيب و واعظي اگر نگويد، مرتكب گناه شده است.اگر از مظلومیت مردم فلسطین نگوئید…

شهيد مطهري پس از اين سخنراني افشاگرانه و پر شور توسط نيروهاي ساواك دستگير شد و مدتي را در زندان تك سلولي به سر برد.

تناسب محتواي ارزشمند اين سخنان با شرايط فعلي مردم غزه و تقارن آن با روزهاي عزاي حسيني، قابل توجه است و مي توان الگوي عملي و وظيفه مسلم ديني را در اين روزها دريافت.

شور و حرارت سخنان استاد شهيد هميشه آنقدر زياد بوده است كه مستمع را ناخودآگاه تا آخرين كلمه سخنراني مجذوب خود مي كرده است اما از اين حيث اين سخنراني بين تمام سخنراني هاي ايشان از جايگاه ديگري برخوردار است و با اين ويژگي شناخته شده و زبان زد است، چنانچه وي در حين سخنراني، چند بار ناخودآگاه اشك مي ريزد و فضا را متأثر مي كند:

اگر پيغمبر اسلام زنده مي‏بود، امروز چه مي‏كرد؟ درباره چه مسئله‏اي‏ مي‏انديشيد؟ والله و بالله قسم مي‏خورم كه پيغمبر اكرم در قبر مقدسش‏ امروز از يهود مي‏لرزد. اين يك مسئله دو دو تا چهار تاست. اگر كسي نگويد، گناه كرده است، من اگر نگويم و الله مرتكب گناه شده‏ام، هر خطيب و واعظي اگر نگويد، مرتكب گناه شده است. گذشته از جنبه اسلامي، فلسطين چه‏تاريخچه‏اي دارد؟ قضيه فلسطين مربوط به دولتي از دولت هاي اسلامي هم نيست‏، مربوط به يك ملت است، ملتي كه او را به زور از خانه‏اش بيرون‏ كرده‏اند. تاريخچه فلسطين چيست؟
مدعي هستند كه در ۳ هزار سال پيش ۲ نفر از ما، “داود ” و “سليمان ” براي‏ مدت موقتي در آنجا سلطنت كرده‏اند. تاريخ را بخوانيد، در تمام اين‏ مدت ۲، ۳ هزار ساله، كي بوده است كه سرزمين فلسطين به يهود تعلق‏ داشته است؟ كي بوده است كه بيشتر سرزمين فلسطين مال ملت يهود باشد.
آيا بيشتر سرزمين فلسطين از آنِ ملت يهود است؟ قبل از اسلام هم مال آنها نبود، بعد از اسلام هم مال آنها نبود. روزي كه مسلمين فلسطين را فتح‏ كردند، فلسطين در اختيار مسيحي ها بود، نه در اختيار يهودي ها. اتفاقاً مسيحي‏ها كه با مسلمين صلح كردند، يكي از مواردي كه در صلحنامه گنجاندند، اين بود كه شما يهود را در اينجا راه ندهيد. گفتند: ما با شما زندگي‏ مي‏كنيم ولي با يهود زندگي نمي‏كنيم. چطور شد كه يكدفعه نام وطن يهودي به‏ خود گرفت؟ يكي از قضايايي كه كارنامه قرن ما را تاريك مي‏كند، (اين‏ قرني كه به دروغ، نام حقوق بشر، نام آزادي، نام انسانيت بر آن گذاشته‏اند) همين‏ قضيه است. يهودي هاي دنيا بعد از اينكه از ملت هاي غيرمسلمان زجر و شكنجه و آزار مي‏بينند، (در روسيه، آلمان، و بسياري از نقاط دنيا)، بزرگانشان مي‏نشينند، مي‏گويند تا وقتي كه ما در اطراف دنيا متفرق هستيم، در هر جا اقليتي هستيم، سرنوشت ما همين است. ما بايد مركزي را انتخاب كنيم و همه‏مان آنجا جمع شويم، اتباع مذهب يهود آنجا جمع شوند.
اول هم جايي را كه فكر نمي‏كنند، فلسطين است، جاهاي ديگر را فكر مي‏كنند، بعد جنگ بين الملل اول پيش مي‏آيد، (البته من خلاصه‏اش را عرض مي‏كنم، مي‏توانيد كتابهايي را كه در اين زمينه نوشته شده است، بخوانيد .)
متفقين با عثماني ها مي‏جنگند. من نمي‏خواهم از عثماني ها دفاع كنم، ولي هر چه بود، حكومت واحدي بود. اگر ظالم هم بود، بالاخره واحد بود. اعراب‏ ساده لوح از حكومت عثماني به ستوه آمده بودند. تحريك متفقين را پذيرفتند. از داخل، عليه حكومت عثماني جنگيدند، به وعده اينكه به خود آنها در مقابل عثمانيها استقلال بدهند. انگليس‏ها به اينها قول قطعي دادند كه ما به شما استقلال مي‏دهيم، به شرط اينكه به نفع ما با عثماني ها بجنگيد. اين بيچاره‏ها جنگيدند. در خلالي كه‏ اين بدبخت هاي نادان ناآگاه، داشتند با دولت تا حدودي اسلامي خودشان‏ مي‏جنگيدند، انگلستان قول و قرار خودش را با حزب صهيونيسم كه تازه‏ تشكيل شده بود، محكم كرد كه فلسطين را مي‏دهيم به شما در قلب كشورهاي‏ اسلامي. جامعه ملل به وجود مي‏آيد (عدالت را ببينيد!) و تصويب مي‏كند كه در دنيا ملت هايي هستند (مخصوصاً ملتهايي كه از عثماني جدا شده‏اند) كه‏ چون رشد ندارند، ما بايد بر ايشان سرپرست معين بكنيم تا اينها را اداره‏ بكنند. يعني در واقع مي‏خواستند، ارثيه عثمانيها را تقسيم بكنند. قسمتي‏ از آن را دادند به فرانسه، قسمتي را دادند به انگلستان و… از جمله‏ جاهايي كه انگلستان گرفت، فلسطين بود. گفت من قيم و سرپرست شما هستم، رسماً شد كفيل. بعد به صهيونيستها وعده داد (وعده معروف بالفور) كه من‏ اينجا را به شما مي‏سپارم.
“صهيونيستها “، يعني يهودياني كه دهها قرن بود كه در گوشه‏هاي ديگر دنيا زندگي مي‏كردند و از نژادهاي ديگر بودند. من خودم فكر مي‏كردم كه‏ يهوديان موجود همه از نسل اسرائيلند، حالا مي‏بينم تاريخ تشكيك مي‏كند، مي‏گويد اين حرف دروغ است. بسياري از يهوديها اصلاً از نسل اسرائيل‏ نيستند، جامع مشتركشان فقط مذهب است و بس. حتي نژادشان هم خالص‏ نمانده است.
يهودياني كه در اطراف و اكناف دنيا زندگي مي‏كردند، فقط به دليل اينكه فرنگي ها به اينها زجر داده‏اند و اينها دنبال نقطه‏اي‏ مي‏گردند كه آنجا جمع شوند و به دليل اينكه مردم خيانت پيشه‏اي هستند و به دليل اينكه كتاب مقدسشان به آنها اجازه داده كه اگر به سرزميني‏ رفتيد، رحم نبايد در شما وجود داشته باشد و از هيچ وسيله‏اي براي پيشبرد هدفتان امتناع نكنيد، بعد كه انگلستان وسيله مهاجرتشان را فراهم كرد، به‏ اين سرزمين مهاجرت كردند و زمين ها را خريدند، در حالي كه يهودي بومي در فلسطين بيش از ۵۰ هزار نفر نيست كه الآن هم آن بيچاره‏ها در بدبختي‏ فوق العاده‏اي زندگي مي‏كنند. يعني يهوديان اروپايي و آمريكايي كه آمدند، از جمله بدبختي هايي كه به وجود آورده‏اند، اين است كه سربار يهوديان اصلي‏ هستند كه حق دارند، در آنجا زندگي كنند.
يك عده روشنفكر در ميان اعراب بود، قيام كردند، انقلاب كردند. اينها را كشتند، اعدام كردند، به دار كشيدند. مرتب يهودي ها را فرستادند، همينكه عده زياد شد، اسلحه زيادي هم در ميانشان پخش كردند، بعد اينها افتادند به جان مسلمانان بومي، كشتند و زدند و بعد هم آواره‏ كردند. پشت سر يكديگر از كشورهاي اروپايي مهاجرت مي‏شد، آمدند و آمدند. اين يهودياني كه شما امروز اسمشان را مي‏شنويد: “موشه دايان “، “زلي اشكول‏ “، “گلداماير “، زهر مار، آخر ببينيد اينها از كجاي دنيا آمده‏اند؟ مدعي‏ هستند كه اين سرزمين، سرزمين ماست. امروز در حدود ۳ ميليون نفر مسلمان آواره از خانه و زندگيشان هستند. هدف مگر تنها همين است كه يك‏ دولت كوچك در آنجا تشكيل شود؟ خيلي اشتباه كرده‏ايد، خيلي همه اشتباه‏ مي‏كنيم. او مي‏داند كه يك دولت كوچك بالاخره نمي‏تواند آنجا زندگي كند، يك اسرائيل بزرگ كه دامنه‏اش از اين طرف شايد تا ايران خودمان هم‏ كشيده شود.
به قول عبدالرحمن فرامرزي: اين اسرائيلي كه من مي‏شناسم، فردا ادعاي‏ شيراز را هم مي‏كند، مي‏گويد شاعرهاي خود شما هميشه در اشعارشان اسم شيراز را گذاشته‏اند، ملك سليمان! هر چه بگويي آقا! آن تشبيه است، مي‏گويد سند از اين بهتر هم مي‏خواهيد؟ مگر ادعاي خيبر را كه نزديك مدينه است، ندارند؟ مگر “روزولت ” به پادشاه وقت عربستان سعودي پيشنهاد نداد كه شما بياييد اين شهر را به اينها بفروشيد؟ مگر اينها ادعاي عراق‏ و سرزمين هاي مقدس شما را ندارند؟
والله و بالله ما در برابر اين قضيه‏ مسئوليم. به خدا قسم مسئوليت داريم. به خدا قسم ما غافل هستيم. و الله قضيه‏اي كه دل پيغمبر اكرم را امروز خون كرده است، اين قضيه است. داستاني كه دل حسين بن علي را خون كرده، اين قضيه است. اگر مي‏خواهيم‏ به خودمان ارزش بدهيم، اگر مي‏خواهيم به عزاداري حسين بن علي ارزش‏ بدهيم، بايد فكر كنيم كه اگر حسين بن علي امروز بود و خودش مي‏گفت براي‏ من عزاداري كنيد، مي‏گفت چه شعاري بدهيد؟ آيا مي‏گفت بخوانيد: “نوجوان اكبر من ” يا مي‏گفت بگوييد: “زينب مضطرم الوداع، الوداع “، چيزهايي كه من (امام حسين) در عمرم هرگز به اين جور شعارهاي پست و كثيف ذلت آور تن ندادم و يك كلمه از اين حرفها نگفتم؟! اگر حسين بن‏ علي بود، مي‏گفت اگر مي‏خواهي براي من عزاداري كني، براي من سينه و زنجير بزني، شعار امروز تو بايد فلسطين باشد. شمر امروز موشه دايان است. شمر ۱۳۰۰ سال پيش مرد، شمر امروز را بشناس. امروز بايد در و ديوار اين شهر با شعار فلسطين تكان مي‏خورد. هي دروغ در مغز ما كردند كه‏ آقا اين يك مسئله داخلي است، مربوط به عرب و اسرائيل است.
باز به‏ قول عبدالرحمن فرامرزي؛ اگر مال اينهاست و مذهبي نيست، چرا يهوديان‏ ديگر دنيا مرتب براي اينها پول مي‏فرستند؟ ما چه جوابي در مقابل اسلام و پيغمبر خدا داريم؟ آيا چند روز پيش در روزنامه نخوانديد كه در سال گذشته يهوديان ساير نقاط دنيا، نه يهودياني‏ كه فعلاً شناسنامه اسرائيلي دارند، ۵۰۰ ميليون دلار براي اينها فرستادند كه با اين پولها فانتوم بخرند، بمب‏ بريزند بر سر مسلمانان.
شنيده‏ام يهوديان ايران خودمان در سال گذشته معادل پول ۲ فانتوم‏ فرستادند. ۳۶ ميليون دلار پول از يهوديان ايران خودمان براي آنها به عنوان كمك رفت. من آن يهودي ها را به عنوان اينكه يهودي هستند، ملامت نمي‏كنم، ما خودمان را بايد ملامت كنيم، او به همكيش خود كمك كرده‏ است، با كمال افتخار پول مي‏فرستد، رسيدش هم از موشه‏دايان مي‏آيد و آن‏ را در بازار هم نشان مي‏دهد، مي‏گويد بيا رسيدش را ببين. مگر همين ۲، ۳‏ شب پيش ننوشتند (من بريده‏اش را از “اطلاعات ” دارم) كه الآن فقط يهوديان مقيم امريكا روزي يك ميليون دلار به اسرائيل كمك مي‏كنند؟!
آن وقت، تلاش ما مسلمين در اين زمينه چه بوده است؟ به خدا خجالت دارد ما خودمان را مسلمان بدانيم، خودمان را شيعه علي بن ابي طالب بخوانيم. اصلاً من بايد بگويم بعد از اين داستاني را كه ما از علي بن ابي طالب نقل‏ مي‏كنيم، حرام است كه ديگر در منابر نقل كنيم كه روزي علي بن ابي‏ طالب شنيد، دشمن به كشور اسلامي حمله كرده است؛ “و هذا اخو غامد و قد وردت خيله الانبار “، بعد فرمود شنيده‏ام زينب يك زن مسلمان يا زني را كه‏ در حمايت مسلمانان است، گرفته‏اند. شنيده‏ام دشمن، سرزمين مسلمين را غارت كرده است، مردانشان را كشته است، اسير كرده است، متعرض زنان‏ آنها شده است، زيورها را از گوش و دست زنها جدا كرده است. بعد همين‏ علي بن ابي طالب كه ما اظهار تشيع او را مي‏كنيم و نسبت به او حساسيت هاي‏ بي معني و دروغين نشان مي‏دهيم فرمود: “فلو ان امرءا مسلما مات من بعد هذا اسفا ما كان به ملوما بل كان به عندي جديراً “(۱). اگر يك مرد مسلمان با شنيدن اين خبر دق كند و بميرد، سزاوار است و مورد ملامت نيست.
آيا ما وظيفه نداريم كه كمك مالي به آنها بكنيم؟ آيا اينها مسلمان‏ نيستند، عزيزان ندارند؟ آيا اينها براي حق مشروع بشري قيام نمي‏كنند؟ كيست كه امروز منكر شود كه فلسطيني هاي آواره، حق بازگشت به وطن خود را ندارند؟ من در سفر مكه بعضي از اينها را ديدم. يك جوانهايي، فقط مي‏گفتند: دماء الشهداء، ما اميدمان فقط به خون شهدايمان است. افرادي‏ در ميان آنها هستند كه والله براي لباسشان محتاجند و برهنه مي‏جنگند. اگر ۷۰۰ ميليون جمعيت مسلمان دنيا، هر فرد روزي يك ريال بدهد، در سال‏ نزديك به ۳۰۰ ميليارد دلار مي‏شود. اگر فقط مردم ايران كه ۲۵‏ ميليون نفر هستيم و ۹۸ درصد ما مسلمان است، هر فرد، روزي يك‏ ريال به فلسطيني ها كمك كند، در سال حدود ۹۰ ميليون تومان مي‏شود. اگر يك عشر مسلمانان هم هر كس روزي يك ريال كمك كند، در سال ۹ ميليون‏ تومان مي‏شود. “فضل الله المجاهدين باموالهم و انفسهم (۲) الذين‏ آمنوا و هاجروا و جاهدوا في سبيل الله باموالهم و انفسهم “(۳).
به وسيله مال كه مي‏توانيم كمك كنيم. والله اين انفاق واجب است، مثل نماز خواندن و روزه گرفتن واجب است. اولين سؤالي كه بعد از مردن‏ از ما مي‏كنند، همين است كه در زمينه همبستگي اسلامي چه كرديد؟ پيغمبر فرمود: “من سمع مسلماً ينادي يا للمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم ” (۴) هر كس بشنود، صداي مسلماني را كه فرياد مي‏كند ياللمسلمين، مسلمانان به‏ فرياد من برسيد، و او را كمك نكند، ديگر مسلمان نيست، من او را مسلمان نمي‏دانم. چه مانعي دارد كه ما براي اينها حساب باز كنيم؟ چه‏ مانعي دارد كه مقدار كمي از درآمد خودمان را اختصاص به اينها بدهيم؟ چرا يهوديان دنيا حتي يهوديان ايران كمك بكنند و ملت هاي ديگر آنها را تحسين كنند، بارك الله بگويند، ملت بيدار بگويند، ولي ما نكنيم؟ مردم بيدار آن مردمي هستند كه فرصت شناس باشند، دردشناس باشند، حقايق شناس باشند. من وظيفه خودم را عمل كردم. وظيفه من فقط گفتن بود و خدا مي‏داند، جز تحت فشار وجدان و وظيفه خودم چيز ديگري نبود. اين كمك مالي را وظيفه‏ شما مي‏دانم. و وظيفه خودم و هر خطيب و واعظي مي‏دانم كه اين را بگويد، بر هر خطيب و واعظي من واجب مي‏دانم كه چنين حرفي را بزند. مراجع تقليد بزرگي مثل آيت الله حكيم و ديگران، رسماً فتوي داده‏اند كه كسي كه در آنجا كشته مي‏شود، اگر نماز هم نخواند، شهيد در راه خداست. پس بياييم به خودمان ارزش بدهيم، به كار و فكر خودمان ارزش بدهيم، به كتاب هاي خودمان ارزش بدهيم، به پول هاي خودمان ارزش‏ بدهيم، خودمان را در ميان ملل دنيا آبرومند بكنيم. علت اينكه دولت هاي‏ بزرگ جهان چندان درباره سرنوشت ما نمي‏انديشند، اين است كه معتقدند، مسلمان غيرت ندارد. امريكا را فقط همين يكي جري كرده است. مي‏گويد مسلمان جماعت غيرت ندارد، همبستگي و همدردي ندارد.
مي‏گويد يهودي كه‏ براي پول مي‏ميرد، جز پول چيزي نمي‏شناسد، خدايش پول است، زندگيش پول‏ است، حيات و مماتش پول است، به يك چنين مسئله حساسي كه مي‏رسد، روزي‏ يك ميليون دلار به همكيشانش كمك مي‏كند ولي ۷۰۰ ميليون مسلمان دنيا كوچكترين كمكي به همكيش خود نمي‏كنند!
روز عاشورا است. روز معراج حسين بن علي عليه السلام است. روزي است‏ كه ما بايد از روح حسين، از غيرت حسين، از مقاومت حسين، از شجاعت و نمي‏توانم درباره اخلاص حسيني كوچكترين سخني بگويم، كوچكتر از اين هستم، ولي مي‏توانم بگويم چيزي كه در روز عاشورا بيش از هر چيز ديگر جلوه‏گر و نمايان است، طمأنينه حسين، اطمينان حسين، آرامش و استقامت حسين‏ است. اين سخني نيست كه من مي‏گويم، سخني است كه از همان روزها درك‏ كردند. يك كسي كه آنجا حاضر بوده است، جمله‏اي دارد. تعبير او مطابق‏ عصر و زمان و فهم خودش خيلي عالي است. مي‏گويد: و الله ما رايت‏ مكثوراً قط قد قتل ولده و اهل بيته و اصحاب اربط جاشا منه(۵). اين‏ مرد، در واقع يك خبرنگار بوده و قضايا را نقل كرده است. مي‏گويد به‏ خدا قسم من سراغ ندارم مرد دلشكسته‏اي، مرد تحت فشار قرار گرفته‏اي را كه‏ فرزندانش (اهل بيتش) جلوي چشمش قلم قلم باشند، اصحابش را ببيند، در حالي كه سرهاشان از بدنهايشان جدا شده است، و اين مقدار قوت قلب‏ داشته باشد.
اين جريان خيلي عجيب است، شوخي نيست، جرياني كه هميشه اعجاب مرا بر مي‏انگيزد، اين است: اباعبدالله در روز عاشورا چنان قدم بر مي‏دارد كه‏ كأنّه آينده روشن يعني آثار نوراني نهضت خودش را به چشم مي‏بيند. او شك‏ نداشت كه با همين شهيد شدن، پيروز شد. شك نكرد كه روز عاشورا پايان اين‏ است كه بايد هر چه دارد در راه خدا بدهد، يعني پايان كشت است و از روز عاشورا آغاز بهره برداري از اين نهضت است. همانگونه كه همينطور هم‏ باشد

□ دیاررنج مکتب رنج و صبوری و رهائی…
و شهادت پاداش رنج است.
 همراز پروانه ها باشید