janbaz-d

جنگ با همه نعمت‌هاي خدايي‌اش، اين جنگ هشت ساله ما كه به لفظ دنيايي‌اش جنگ مي‌ناميم عبوديت بود و بندگي خالص خدا.بندگي انسان‌هاي دلباخته‌يي بنام «جانباز»، كه براي رسيدن به مقصد و مقصود نهايي، از تمام هستي خويش، از نام و نشان، از جسم و روان، از سيطره زمان گذشتند، هر كسي كه از اين همه بگذرد، در محيط عنايت محض قدم مي‌گذارد.آنها از خود گذشتند، تا هويت و سرزمين، دين اسلام ناب محمدي، آرامش و آسايش، براي من و شما بماند، اما ديري نپاييد كه به ميزان از خود گذشتگي يك جانباز، از آنها گذشتيم.

به نام جانباز؛  به نامداري بزرگ قهرمان كربلا
یاداشت

قلم: غلامعلی نسائی
جنگ با همه نعمت‌هاي خدايي‌اش، اين جنگ هشت ساله ما كه به لفظ دنيايي‌اش جنگ مي‌ناميم عبوديت بود و بندگي خالص خدا.بندگي انسان‌هاي دلباخته‌يي بنام «جانباز»، كه براي رسيدن به مقصد و مقصود نهايي، از تمام هستي خويش، از نام و نشان، از جسم و روان، از سيطره زمان گذشتند، هر كسي كه از اين همه بگذرد، در محيط عنايت محض قدم مي‌گذارد.آنها از خود گذشتند، تا هويت و سرزمين، دين اسلام ناب محمدي، آرامش و آسايش، براي من و شما بماند، اما من و شما نيز ديري نپاييد كه به ميزان از خود گذشتگي يك جانباز، از آنها گذشتيم.

جنگ پايان گرفت و گام در گام سازندگي، بچه‌هاي جانباز دوشادوش بي‌مهري‌ها به فراموشي محض سپرده شدند.قبل اينكه به آنها بدهكار باشيم، تلقي ديگري به وجود آمد، نگاه طلبكارانه از سوي جامعه، مفهوم جانبازي كه بر گرفته از ايثار و شجاعت بنام نامي بزرگ جانباز كربلا، حضرت ابوالفضل العباس(ع) بود.به جاي آن ميزان درصد از كار افتادگي براي از خودگذشتگي اين وارستگان معيار وميزان تعيين شد.

چند درصد از جانت گذشته‌يي حالا بيا بر ميزان همان كه گذشته‌يي، اگر جانباز بيست و پنج، سي و پنج درصد هستي، به همان ميزان خدمات ات را بگير و برو پي كارت، واي بر ما چقدر از رنج و مصيبت زندگي يك جانباز مطلع‌ايم، سخت‌تر از همه رزمندگاني بودند كه زخمي به اسارت دشمن در آمدند، آنها در زندان‌هاي حزب بعث عراق به طرز وحشتناكي، روزگار پر مشقتي را تحمل كردند و ذره‌يي از امام و آرمان‌ها و عقايد خود پا پس نكشيدند.كساني كه در هنگامه جانبازي بين پانزده تا بيست سال بيشتر سن نداشتند و همين جان گذشتگان بودند كه با جسم زخمي و روحي پر اضطراب ناشي از جنگ وارد عرصه زندگي شدند. از يك سو اضطراب ناشي از جنگ است، دردهاي جسماني، درد روحي، حنجره‌هاي خسته و ناتوان، و از سوئي ديگر بي‌توجهي به وضع زندگي آنان، اين مشقت و رنج ذره ذره زندگي‌شان را بلعيد.

بي خوابي، سرفه، بغض و اندوه، غم دلتنگي فراق همرزمان خود و رنج ناشي از جنگ، برخوردهاي نابهنجار و طلبكارانه جامعه هر روز عرصه زندگي را بر آنان تلخ كام‌تر كرد.با نگاهي گذرا به سازمان بنياد شهيد، با اين اتاق‌هاي تو در تو و ساختمان‌هاي جور وا جور، كه اگر سرانه مخارج بنياد شهيد را كه خرج خود و كاركنانش مي‌كند، نيمي از آن را صرف مناسب‌سازي زندگي بچه‌هاي جانباز نمايد، وضعي ديگر به وجود مي‌آمد، در بحث خدمات رفاهي در حق اين عزيزان، در بحث مناسب‌سازي مسكن، وضع آنگونه كه بايد شفاف نيست. بيشتر اوقات اين سوال در ذهن من نقش مي‌بندد، واقعا اين سازمان عريض و طويل چه خدماتي به جانبازان ارايه مي‌كند.

جانبازي كه تمام روزهاي زندگي‌اش درگير دردمندي خود هست، با يك حقوق جانبازي كه بيشتر آن هم صرف قسط و هزينه‌هاي جانبي است چقدر مي‌تواند يك زندگي معمول را اداره كند. سال‌هاست كه بنياد شهيد آمار و ارقام مي‌دهد در بحث مناسب‌سازي مسكن، زندگي، شهر، بياييم يك سرانه آمار از وضع زندگي بچه‌هاي جانباز بگيريم، آن وقت معلوم مي‌شود كه جز مشتي شعار بيش نبوده است، در بحث فرهنگي، نيز همين طور، درباره چيزي بنام جانبازي، جز يك مشت شعار نداريم، حتي جانبازاني كه خود مشتاقانه حاضرند در اين عرصه مهم فرهنگي، قدم بگذارند، آنقدر فضا پيچيده و در هم است، كه انسان لاجرم خودش را خسته كنار مي‌كشد.

از سوئي هم رييس بنياد شهيد و امور ايثارگران در برنامه‌هاي خود تاكيد بر مسائل فرهنگي جامعه جانبازي دارد، اما واقعيت چيز ديگري است، آنچه كه شفاف نيست، همين مفهوم جانبازي است.از طرفي مدعي حمايت از جانبازان در بحث فرهنگي‌اند، از يك طرف وارد اين عرصه كه مي‌شويد، مي‌بينيد آنچه كه در شعار‌ها مطرح هست اينجا جور ديگري است.

با اين حساب چيزي بنام جانبازي به فراموشي گراييد و تنها يك شعار است.آن پسر پانزده ساله كه تا قبل از مجروحيت يك بار هم از روستا پايش به يك مطب كشيده نشده بود.اينها دغدغه هيچ كس نيست.اينها رنج هيچ كس در جامعه نيست.جرم جانبازاني است، كه شهيد نشدند، اما روزي عاقبت اينان نيز به شهادت مي‌رسند، بچه‌هايي كه وسط معركه جنگ شيميايي شدند، موج خوردند رفتند بيمارستان صحرايي و در بيمارستان شهر از روي تخت بيمارستان فرار كردند، رفتند جنگ دوباره و سه باره زخمي شدند! خيلي از اين آدم‌ها حتي پرونده ندارند. آري! كورتن‌ها، مسكن‌ها، دارو‌هاي بيهوشي، دارو‌هاي اعصاب و روان، آنتي بيوتيك‌ها، اثرات مخرب راديولوژي، اضطراب‌هاي ناشي از صداي وحشتناك شني تانك‌ها، غرش وحشت انگيز كاتيوشاها، شهادت همرزمان، همه اينها بعد از جنگ عوارض خاص خودش را دارد، عوارضي كه دردمندي‌اش خود كرانه است.درد‌هايي كه روح انسان را ذوب مي‌كند.اينها تاريخ جنگ است كه بدان پرداخته نمي‌شود.

اگر بگوئي و بنويسي!  متهمي متهم.

جرم دارد كه بگوئي درد و رنج دارم.حد تحمل رنجي كه در باور‌ها نمي‌گنجد، اينها خاطرات خاموش جنگند كه هرگز نوشته نمي‌شود.خوش به حال شهداء كه رفتند و ازين همه مصيبت جان كاه آسوده شدند…آري، حال من، رنج من، درد من، همه من، همه روزگار من! خاص خودم هست.كسي نمي‌فهمد حال مرا، رنج مرا، درد مرا…دردهاي ما، زخمي‌هاي جنگ! خاص خودمان هست   و جانباز بيشتر از درد جنگ، درد شهادت دارد، و پيام جانباز اطاعت است از ولايت…

آري حال ما، درد ما، خاص خودمان است.

عاشقی وسعت ندارد…


□ دیاررنج مکتب رنج و صبوری و رهائی…

و شهادت پاداش رنج است.
همراز پروانه ها باشید

باز نشر مطالب با ذکر منبع بلامانع است.

□ دیاررنج مکتب رنج و صبوری و رهائی…
و شهادت پاداش رنج است.
 همراز پروانه ها باشید