nesae56

روایتی از شهید نورالله ملاح مرتبط به حضرت زهراء(س) حکایتی است شنیدنی”… در امتداد شماره ۶۳ منتشر میشود.”امتداد به سردبیری استاد ارجمندمان «آقارضا مصظفوی..» تنها نشریه فرهنگ پایداریست درین هیاهوی شهر شلوغ… امتداد را بخوانید. داشتم ورق های دلم را مرور میکردم” میخواستم از شهیدی بنویسم که مرتبط باشد با حضرت زهراء(س) تک برگی از شهید ملاح توی دلم نشست…

صفحه مدیریت سایت را باز کردم. تصویر شهید ملاح را تنظیم” شروع کردم به نوشتن” یک مطلبی که هست هر بار که میخواهم سطر نخست را آغاز کنم، تو گوئی روحم را پیاده کرده باشند” بشدت رنج می برم” روح ام را می گدازد”اصلا هم نمیدانم چه اتفاقی خواهد افتاد”بارها پیش آمده است، بناست دو سه خطی بنویسم” نمی دانم چه می شود که در هزار توی خیال گم می شوم” بعد می بینم، قصه ائی از کار در آمده”رئال و بر اساس واقعیت، اما حیرت انگیز” هیچ وقت نشده به قصد نوشتن یک داستان کوتاه یا بلند، کاری را شروع کنم. این بار هم چند کلمه ائی که نوشتم. یک جوری دیگر از کار در آمد”به یقین آنچه که شهدا می خواهند می شود” این را بارها به طرز شفافی دیده ام.

آری وقتی داستان شهید ملاح را نوشتم مرتبط بود با حضرت فاطمه”فرستادم واسه آقا رضا مصطفوی”دو سه ساعت بعد زنگ زد و گفت این را کی نوشته” گفتم خودم نوشتم، گفت: هم زیباست هم اینکه به قلم شما نمی آید” گفتم: خوب آمدیم قم نزد شما ” توصیه های شما  را گرفتم…

وقتی که کار نوشتن مطلب شهید ملاح رو شروع کردم. درست اولین کلمه اذان شروع شد. تند بلند شدم، وضو گرفتم، چند کلمه که نوشتم” احساس غریبی بهم دست داد” شهید ملاح و حضرت زهرا را در اتاقم حس کردم. نوع رفتارم در حین نوشتن تغییر کرد. هیچ وقت این همه با ادب نبودم. آخه مهمان داشتم. با تمام وجودم حضرت فاطمه را توی اتاقم حس کردم. صدای غریبانه اذان پیچیده است لابلای تک تک کلمات. اشک هام نم نم جاری بود. بغض تمام وجودم را سر گرفته/ اصلا یک جورای عجیب شده بودم. پا شدم یه مشک” عود خوشبوئی روشن کردم. یه عزیزی از هند، چون می دانست رویای دلم را، عودی برای من آورده است” می گفت: این عود را در معبدهای هند استفاده میکنند”آخه اینجا اتاق من، معبدیست” محراب است”و چقدر شهدا اینجا مهمان من هستند. برای همین دوباره به قصد قربت برای حضرت زهراء و شهید ملاح وضو گرفتم و شروع کردم به نوشتن، آنقدر حس قشنگی داشتم که صدای غریبانه اذان مغرب پیچیده لای دلم” گوش کنید…. اگر قسمت شد که این داستان را بخوانید، قبل از خواندن وضو بگیرید”حس قشنگی پیدا میکنید/ این بود حکایت من و شهید ملاح و آقارضامصطفوی و امتداد و حضرت زهراء (س) … التماس دعا

 

استاد آقا رضا مصطفوی

سردبیر نشریه امتداد، این تصویر را با گوشی همرا  در محل امتداد ” مقر کانال کمیل از حاجی مصطفوی برداشتم، و کلی درد دل های محرمانه …..

دیاررنج مکتب رنج و صبوری

  و شهادت پاداش رنج است
همراز پروانه ها باشید

طبقه بندی: شهادت
□ برای ارسال نظرات از «تماس باما» در کادر بالا استفاده کنید

□ دیاررنج مکتب رنج و صبوری و رهائی…
و شهادت پاداش رنج است.
 همراز پروانه ها باشید