srda12

خواهر: تو نیز زینب زمان باش و از هر چه هوس کردی بپرهیز و در راه خدا مبارزه کن، برادر: راه خدا بهترین و برترین راه هاست پوینده و کوشنده در این راه باش، همسرم: زندگی یک کلاس درس بیش نیست که انسان باید دیر یا زود امتحان پس دهد و اگر من داوطلب به جبهه اعزام شدم شاید موقع امتحانم فرا رسیده است. پس افتخار کن و به خود ببال. اگر من شهید شدم برایم اشک مریز، تو هم مانند زینب (س) بردبار باش و سعی کن به تنها کودکم درس خداشناسی و ایثار گری بدهی تا این که در آینده فردی لایق و مفید برای جامعه باشد.

سردار شهید غلامحسین رحمانی

لشکر۲۵کربلا
(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)

دهم شهریور ۱۳۳۸ درخانواده ای مستاجر و فقیر در شهرستان بجنورد به دنیا آمد. پیش از مدرسه, او را به مکتبخانه فرستادند و سپس در دبستان منوچهری شهرستان علی آباد مشغول به تحصیل شد. علاقه ی زیادی به مدرسه داشت . اوقات فراغت را به مسجد می رفت و یا به ورزش می پرداخت. در مقایسه با کودکان دیگر بسیار آرام و ساکت بود. اخلاق و رفتارش از دیگر فرزندان خانواده بهتر بود. دوره راهنمایی را در مدرسه سپهر شهرستان علی آبادگذراند. در این ایام در اوقات فراغتش را درکارهای ساختمانی به فعالیت می پرداخت. دوره متوسطه را در هنرستان پی گرفت و سال دوم متوسطه بود که در آزمون ورودی دانشسرا قبول شد. یک روز که مادر فرح پهلوی – همسر شاه خائن – از دانشسرا بازدید می کرد, رحمانی از شرکت در مراسم خودداری کرده و در نتیجه از طرف مسئولین تنبیه شد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به شغل معلمی که آرزویش بود روی آورد و در دانشسرای تربیت معلم گرگان, تحصیلات خود را ادامه داد.در سال ۱۳۵۸ به عضویت سپاه در آمد. در سال ۱۳۵۸ با خانم فاطمه قزلسفلو – دیپلمه و بیست و یک ساله – با مهریه ای معادل یکصد هزار تومان ازدواج کرد. و پس از ازدواج در روستای حاجی کلاته, زندگی مشترک خود را آغاز کردند.
همسرش می گوید:
ایمان, تقوی, اخلاق و رفتار اسلامی و فرهنگی او سبب شد به پیشنهاد ازدواج او پاسخ مثبت بدهم. ما هیچ وقت در زندگی مشکل خاصی نداشتیم و او بسیار با صفا و صمیمی بود. فقط به علت نداشتن خانه شخصی, کمی به دردسر افتاده بودیم که بعد از چند سال با کمک هم منزلی آن هم نیمه ساز ساختیم. در اوقات فراغت در کار منزل, در پختن غذا و نگهداری بچه ها کمک می کرد. کتابهای گوناگون مطالعه می کرد و در بسیج و سپاه فعالیت داشت. تحولات روحی و معنوی او هر روز بهتر از روز قبل شد و همیشه سعی می کرد تقوی را پیشه کند. از اشخاص دروغگو و خانمهای بدحجاب دوری می جست. از حسن شهرت برخوردار بود. خیلی کم عصبانی می شد و در مشکلات با من مشورت می کرد. بزرگترین آرزویش زیارت خانه خدا و کربلا بود که به حج مشرف شد.
رحمانی از همراهان سیاسی جامعه روحانیت بود و در تشکیلات جزب جمهوری اسلامی فعالیت می کرد.
اولین فرزند وی – مریم – در سال ۵۹ به دنیا آمد. از ۱۳۶۰ به عنوان بسیجی به جبهه اعزام شد. در محور بانه – سردشت از ناحیه پا مجروح شد. در سال ۱۳۶۱ فرزند دومش – زهرا – در حالی که او در جبهه ها حضور داشت. متولد شد در ۲۴ فروردین ۱۳۶۲ آخرین وصیت نامه اش را نوشت .
در سال ۱۳۶۴ فرزند سوم رحمانی – مهدی – متولد شد و او در همین سال از طرف سپاه به سفر حج مشرف شد. در ۶ فروردین ۱۳۶۵ مسئولیت فرماندهی گردان امام حسن (ع) را در جبهه به عهده گرفت. همرزمان رحمانی, صفات اخلاقی بارز وی را ,تواضع و شجاعت ذکر کرده اند. یکی از همرزمان وی که از سال ۱۳۵۹ به مدت شش سال با او آشنایی داشته است در این باره می گوید:
از وقتی او را شناختم با دیگران تفاوت چشمگیری داشت. هر روز صبح قبل از دیگران بیدا می شد. صبحانه را آماده می کرد و ضمن نظافت شخصی به نظافت چادر می پرداخت و سعی می کرد کسی متوجه نشود که ایشان این کارها را می کند.
غلامرضا کوگلانی – از همرزمان وی – می گوید: در شبهای رزم در داخل کانال, بیل به دست می گرفت وکانال می کند.
حاج ابراهیم علی آبادی, ذکر می کند که او همیشه از فرمانده لشکر درخواست می کرد گردان امام حسن (ع) تحت فرماندهی او را به عنوان خط شکن در عملیات شرکت دهد.
ابوالفضل منتظری کتولی, دربارۀ روحیه پرتلاش و خستگی ناپذیر وی در جبهه می گوید:
زمانی که در هفت تپه بودیم برای آموزش ما را به راهپیمایی برد و تمام شب راهپیمایی می کردیم. در هفته پنج شب کار ما همین بود و واقعاً بچه ها را ورزیده کرده بود…. نماز شب ایشان ترک نمی شد و اوقات بیکاری را (در جبهه) به مطالعه و قرائت قرآن می پرداخت.
در آخرین نامه به خانواده اش نوشت:
همسرم زندگی یک کلاس درس بیش نیست که انسان باید دیر یا زود امتحان پس بدهد و اگر من داوطلب به جبهه برای حق و اسلام عازم شدم شاید موقع امتحانم فرا رسیده باشد. به هر حال از این که تو را و فرزندانم را تنها گذاشتم ان شاءالله مرا ببخشید چون, ایمان دارم که نگهدار ما خداوند است و چون خدا را قادر مطلق می دانیم پس نگران نباش.
امیدوارم اگر من سعادت به سوی لقاءالله را پیدا کردم بعد از من بچه ها را خیلی خوب تربیت کنی و از تو خواهش می کنم برای گریه نکنی بلکه خوشحال باشی که همسر تو یک لبیک گوی حسین زمانه است.
ما ایرانیها مثل مردم بی وفای کوفه نیستیم که در کوفه حضرت مسلم (ع) و در صحرای کربلا امام حسنی(ع) را تنها گذاشتند. اکنون وقت انجام وعده هایی که من به خود داده ام فرارسیده است. با پیام حسین زمان, خمینی کبیر دیگر نتوانستم طاقت بیاورم و برای احیای اسلام عزیز و انجام وعده خود داوطلبانه به جبهه رفتم. خداوند تبارک و تعالی این خدمت ناچیز را از ما قبول نماید. ضمناً از جانب من مهدی, زهرا و مریم را بوسیده وبرای آنان داستانهای حماسه آفرینان را تعریف کنید…..
رحمانی به عنوان فرمانده گردان امام حسن (ع) در کارها با نیروها مشورت می کرد و معمولاً کارهای سخت و مشکل را خود عهده دار می شد. در مواردی که عصبانی می شد عرق در پیشانیس می نشست و با صلوات و ذکر, عصبانیت را فرو می نشاند و سکوت می کرد. به خدمت در بسیج و سپاه خیلی علاقه مند بود و بیشتر به امور فرهنگی و تربیتی علاقه داشت. مدتی رئیس اولیا و مربیان آموزش و پرورش علی آباد کتول بود.
با آنکه در عملیات کربلای ۵, گردان امام حسن (ع) در منطقه عملیاتی فاو خط نگهدار بود. غلامحسین رحمانی به فاو آمده و یکی از دوستانش را واسطه قرار داد تا از فرماندۀ لشکر – مرتضی قربانی – موافقت شرکت در عملیات را بگیرد. فرماندۀ لشکر درخواست او را پذیرفت و او هنگامی که خبر موافقت شرکت در عملیات را شنید از خوشحالی سر از پا نمی شناخت. سرانجام در همین عملیات به شهادت رسید. دربارۀ نحوۀ شهادت غلامحسین رحمانی, غلامرضا کوگلانی می گوید:
در عملیات کربلای ۵ در کانال زوجی – در سمت راست کانال ماهی – ابتدا ترکش خورد و زخمی شد. او را روی برانکارد گذاشتند ولی در همان وضعیت نیروها را هدایت می کرد. ناگهان خمپاره ای دیگر در نزدیکی او اصابت کرد که باعث متلاشی شدن سرش شد و روی برانکارد به شهادت رسید.
حسین علی اشرفی نیز دربارۀ نحوۀ شهادت رحمانی در ۹ بهمن ۱۳۶۵ می گوید:
رحمانی در علمیات کربلای ۵ در منطقه شلمچه برای سرکشی نیروها آمده بود که هواپیماهای بعثی اقدام به پرتاب بمبهای خوشه ای می کردند و او به بچه ها روحیه می داد ناگهان لحظه ای دیدم که نیروهای بسیجی زانوی غم به بغل گرفته و گریه می کنند. فهمیدم که او شهید شده است.
سردار رحمانی با وجود متلاشی شدن گردان تحت فرماندهی از خط مقدم عقب نشینی نکرد و بعد از بیست و چهار ساعت مقاومت در منطقه شلمچه در عملیات کربلای ۵ با اصابت ترکش به شهادت رسید.
مزار این شهید در شهرستان علی آباد است. از این شهید چهار فرزند به یادگار مانده است.

وصیتنامه
بسم الله الرحمن الرحیم
برخی از آن مومنان بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بسته اند کاملاً وفا کردند، پس برخی به آن عهد ایستادگی کردند تا در راه خدا شهید شدند و برخی به انتظار مقاومت کرده و عهد خود را تغییر ندادند. قرآن کریم
در مکتب اسلام هر فـرد مسلمانی موظف است که وصیت نامه ای از خودش بر جای گذارد، در این صورت تا آن جا که به یاد دارم تا کنون چند وصیت نامه نوشته ام و از آن جا که سعادت شهادت را نداشته ام آن ها قدیمی شده است و این وصیت نامه ی جدیدم است.
درود و سلام بر ائمه ی اطهار و درود و سلام بر امام زمان (عج) و نائب برحقش امام خمینی و شهدا و اولیا و اوصیا و صلحا و کسانی که در راه خدا جهاد می کنند.
وصایایم را به ترتیب ذیل در چند سطر ذکر می کنم امیدوارم که تمام دوستان خوب و معتقد در آخرت شفاعت ما را بنمایند .
۱- دو چیز گرانبها، عترت و قرآن را که پیامبر اسلام سفارش نموده است به این دو چیز جامه ی عمل بپوشاند.
۲- رمز پیروزی ما وحدت کلمه است، این وحدت را حفظ کنید و با شرکت نمودن در نماز جمعه که بزرگ ترین سلاح ماست در مقابل دشمن، مشت محکمی بر دهان ابرقدرت های جهان خوار بزنید.
۳- هر شب جمعه در دعای کمیل که بر سر مزار شهدا برگزار می شود شرکت کنید، تا درس مبارزه و ایثار و گذشتن از دنیا و پیوستن به شهدای اسلام را فرا بگیرید.
۴- همیشه به یاد خدا باشید تا گرفتار هوای نفس نگردید.
۵- آموزش و پرورش کشور چون بنیادی است عظیم و گسترده و کمتر کسی است که با این بنیاد سر و کار نداشته باشد. لذا برای تعلیم و تربیت این نونهالان و دانش آموزان از معلمین مومن و معتقد و در خط امام استفاده شود و افرادی که افکار انحرافی دارند باید تصفیه شوند.
۶- جهت ادامه ی انقلاب اسلامی به رهبری ام مینی و متصل شدن به انقلاب جهانی حضرت مهدی (عج) همیشه سراپا گوش به فرامین امام و یاران صدیق و مومن امام که عملاً در خدمت انقلاب و اسلام عزیز بوده اند باشید.
۷- نیروهای جوان و مکتبی را جذب کنید و آنان را از جامعه طرد ننمائید.
۸- از اختلافات جزئی به خاطر رضای خدا و خون شهدا دست بردارید و از آن ها بپرهیزید.
۹- آنهائی که دست اندر کارند باید از افراد مخلص و صادق و با تقوا باشند تا بتوانند سیاست دین اسلام را پیاده نمایند.
۱۰- من انتظار دارم که قانون اسلام در مورد همه ی افراد یکسان اجرا شود و فرقی بین افراد گذاشته نشود تا این که حق ضعیفی پایمال نگردد.
۱۱- به ضد انقلاب فرصت ندهید و هر کجا آن ها را دیدید بلافاصله به مأمورین انتظامی خبر دهید تا حکم خدا در مورد آن ها پیاده شود.
۱۲- اگر شخصی قبول مسئولیت کرد می بایست به نحو احسن آن طوری که قرآن و اسلام می خواهد انجام دهد و گرنه سلب مسئولیت کرده است.
۱۳- مهم ترین عامل تعیین کننده ی جنگ حضور حزب الله در جبهه های نبرد می باشد. از امّت عزیز می خواهم که در میدان نبرد و به یاری رزمندگان بشتابند و در آنجا حضور داشته باشند.
۱۴- از برادران و نونهالان و دانش آموزان تقاضا می کنم که رهرو شهدا بوده و درس را برای مدرک نخوانند. و درس را فقط برای این بخوانند که در آینده افرادی مفید و جامع الشرایط برای جامعه باشندو همیشه از روحانیت مبارز پشتیبانی نمایند.
۱۵- مادر مهربانم قامتت را بلند گیر و ندای الله اکبرو خمینی رهبر سرده و سخن شهیدان راه خدابه مردم دنیا برسان که همانا سخن ما پیروی کردن از خدا و قرآن می باشد.
۱۶- ای پدر گرامی از تو معذرت می خواهم که نتوانستم در این زمان عصای پیری شما شوم و به شما کمک نمایم.
۱۷- از همسرم تقاضا می کنم که کتاب های مرا به کتابخانه تحویل دهد.
۱۸- من ثروتی ندارم که دستور بدهم بین بی بضاعت ها تقسیم شود امّا بابت زمین خانه بدهکاری دارم که مشخص است و همسرم می داند.
۱۹- همسرم این دنیا کلاسی بیش نیست لذا نوبت امتحان فرا رسیده حالا من آگاهانه و با بیداری هر چه تمام تر به جبهه ی نبرد حق علیه باطل اعزام گردیدم که شاید خداوند متعال مرا خریدار باشد. اگر شایستگی شهادت را داشتم و شهید شدم دختر هایم مریم و زهرا را زینب گونه تربیت کنید و به آن ها بگویید که پدرتان در راه حق رفته است و در ضمن از تو می خواهم که مرا ببخشی.
در پایان برادران و خواهران را به این نکته جلب می کنم که جنازه ی مرا در کنار فقیر ترین شخص و در روستا دفن کنید.
خداوندا این بنده ی حقیر و ضعیف و گناه کار را بیامرز و از گناهانش در گذر.
پروردگارا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار.
خداوندا هر چه زودتر رزمندگان ما را در جبهه های جنگ پیروز بگردان.
خداوندا منافقین و کسانی که با انقلاب مخالفت می کنند با دست توانای امت حزب الله و همیشه در صحنه سر جایشان بنشان.
والسلام علی من اتبع الهدی
۲۹ رجب سال ۱۴۰۳ مصادف با ۲۴/۱/۱۳۶۲

برادر کوچک شما غلامحسین رحمانی

وصیت نامه ای دیگر
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر انبیا و سلام بر اوصیا و ائمه ی طاهرین، سلام و درود بر امام مهدی (عج) منجی عالم ، سلام و درود بر امام خمینی، این خمینی زمان، این بت شکن قرن، این ابر مرد زمان و قائد بزرگ.
سخنی چند به ملّت شهید پرور عرض می کنم :
از تمامی ملت انقلابی می خواهم پشتیبان ولایت فقیه باشند که ولایت فقیه استمرار راه انبیا است و از امام اطاعت کنید . به سخنان گهر بار این بزرگ مرد که فقط برای خدا، به نفع مستضعفین جهان بر علیه مستکبرین که رسالت خود را انجام می دهد ، گوش داده و یاری دهنده باشید ، که ان شا الله اسلام در سراسر جهان حاکم قرار گیرد و همیشه به یاد مستمندان و مستضعفان باشید و باید مانند امام حسین (ع) که مظهر فضیلت بود در مقابل دشمنان خدا و اسلام به پا خواسته و نابود نمائید.
پس سفارش می کنم که مبادا امام را تنها بگذارید ، چون تنها گذاشتن امام بر خلاف رضای خداست و تنها گذاشتن امام یعنی به بند کشیدن به بند کشیدن مستضعفین ایران بلکه مستضعفین جهان.
سخنی چند با پدرم:
درود بر تو که چون ابراهیم فرزند خود را به فرمان خدای بزرگ به قربانگاه فرستادی ، بدان و آگاه باش که اسماعیلت هرگز از فرمان باری تعالی سر باز نمی زند و مرگ در راه خدا را جز سعادت نمی داند و زندگی را جز جهاد در راه خدا نمی داند و شهادت را جز بهترین نعمت های خداوند می داند، پس بدانید که حیات دنیا هیچ ارزشی ندارد ، اصل حیات جاوید اخروی است.
مادرم :
سلام بر تو که بالاخره بر احساس مادرانه ات پیروز شدی و فرزندت را روانه ی میدان نبرد کفار و مسلمین کردی و گفتی که تو را در راه خدا هدیه می کنیم و من به وجود تو افتخار می کنم که مادری از سلاله ی فاطمه ی زهرات هستی.

خواهر :
تو نیز زینب زمان باش و از هر چه هوس کردی بپرهیز و در راه خدا مبارزه کن.
برادر :
راه خدا بهترین و برترین راه هاست پوینده و کوشنده در این راه باش.
همسرم :
زندگی یک کلاس درس بیش نیست که انسان باید دیر یا زود امتحان پس دهد و اگر من داوطلب به جبهه اعزام شدم شاید موقع امتحانم فرا رسیده است.
پس افتخار کن و به خود ببال. اگر من شهید شدم برایم اشک مریز، تو هم مانند زینب (س) بردبار باش و سعی کن به تنها کودکم درس خداشناسی و ایثار گری بدهی تا این که در آینده فردی لایق و مفید برای جامعه باشد.
به امید پیروزی رزمندگان اسلام در جبهه های حق علیه باطل
و به امید پیروزی اسلام بر کفر جهانی
چهارم جمادی الاول سال ۱۴۰۱هجری
مطابق با ۹/۱۲/۱۳۶۰ شمسی

 غلامحسین رحمانی

دیاررنج مکتب رنج و صبوریست
طبقه بندی: فرهنگ، هنر و ادبیات مقاومت

 همراز پروانه ها باشید

□ دیاررنج مکتب رنج و صبوری و رهائی…
و شهادت پاداش رنج است.
 همراز پروانه ها باشید