200-b200

جنگ بود و خون، ناله های شبانه مادری که از داغ فرزند ۱۵ ساله اش می گریست.درد بود و تاولهای گره خورده بر لبان نوزادی که در آغوش مادر انتظار نوازش و مهر مادری را می کشید.خاک بود و نمازهایی با سجده گاه سنگر گاه…این روایت واژه از جان گذشته است ، رزمندگانی که شب هنگام جسم را تا صبح به هور می سپردند تا نکند غواص، دژخیم لشکریان عشق را بی تاب کند…

روایت غریبی است،روایتی که ما، همان انسانهایی که غرق تجملات زندگی و رنگ های حباب آلود خیابانها و شهرها شدیم به سختی در کش می کنیم. امروز اینقدر از تمام آنچه سالها پیش با افتخار رخ داد دور شدیم که دیگر نمی توانیم خود و گذشته خود را در آیینه دلمان تجسم کنیم. نمی توانیم ببینیم که بر ما چه گذشته است و چگونه از کوران حوادث جان سالم به در برده ایم. نمی توانیم درک کنیم که ۸ سال دفاع مقدس نعمتی از جانب پروردگار بوده، تا با این سنگ محک ایمان واقعی مردان و زنان این مرز و بوم را مشاهده کنیم، مردانی که تمام هستی و زندگیشان را تنها برای دفاع از ایمان، اعتقادات ، خاک و ناموسشان رها کردند تا نکند دست نامحرمی دوباره چادر خاکی زن مسلمانی را چنگ بزند.
به خدا سوگند که در روز قیامت خاک تف دیده شلمچه و مهران و شاخ شمیران گواهی می دهند که چگونه با خون سربازان فی سبیل الله مطهر شده…
آن روزها نبودیم، ندیدیم ، نفهمیدیم که چه طور خدا خرمشهر را آزاد کرد، ولی به یقین، رسیدیم به این که شهدا زنده اند و نزد خدا روزی می خورند.
امروز بسیارند در میان ما آنانی که بودند، دیدند، فهمیدند. فهمیدند که می توان آیه به آیه ی قرآن را در چهره گرد و غبار گرفته پسرک نارنجک به دست معنا کرد…
وای برما…. هنوز غافلیم از این همه زیبایی، شکیبایی و عشق که هر روز در گوشمان نجوا می کند، که آیا هست یاری کننده ای که یاری ام کند؟
اما با تمام اینها به راستی، یاریشان کرده ایم؟ یا تنها با زخم زبان و نگاه سنگین و کلام تلخ آنها را ستایش می کنیم؟ به راستی آنانی که خدا را تنها در کلیساها یاد می کنند و پیشانی بر خاک شکر نساییده اند قدر ایثار را بهتر از ما می دانند؟
کاش ..کاش تنها برای لحظه ای پرده از چشمانمان فرو می ریخت ،تا پرواز فرشتگان را بر حریم چرخ های خاک خورده جانباز قطع نخاع می دیدیم، می دیدیم که چطور فرشته ها حساب تمامی نفسهای بریده بریده جانباز شیمیایی را محاسبه می کند،می دیدیم که  ملائک چگونه دستان همسر جانباز را با بوسه آذین می کنند… شاید که منقلب شویم…شاید
ولی باز هم شک دارم که دلهای جرم گرفته ما از کثیفی های دنیا به همین آسانی پاک شود. عجب دردی است فراموشی نسل بشر،زود از یاد می روند و ساده از یاد  می برند…
امروز آسان چشمانمان را بر پیکر نیمه جان قهرمان وطن می بندیم.
امروز هرکسی در هر پست و مقامی خود را ضامن سربلندی ایران می داند. اما حتی تاریخ شمسی ایران هم نتوانست روزی در مقام جانباز داشته باشد و روز جانباز با تاریخ قمری و سالروز شهادت بزرگ جانباز اسلام رقم خورده است.
از پس روزهای آتش و خون و شهادت روزهاب آفتابی بسیاری سپری شده است.برا ی ارج به ایثار و مردانگی از جان گذشتگان صحنه دفاع مقدس اقدامات بسیاری صورت گرفته،اما…
چرا امروز واژه ایثار،ترویج فرهنگ شهادت و ایستادگی،مفهوم جانباز و شهادت به مراسم تجلیل ختم می شود؟چرا حقوق شهروندی در شهرداری و توجه به ملزومات زندگی اجتماعی ایثارگران به روز جانباز و هفته دفاع مقدس محدود می شود؟چرا پای حرف، ایثارگران تمام سرمایه ملت می شوند و در عمل آخرین موضوعی که سیستم حمل و نقل شهری را در گیر می کند؟چرا ؟
جانباز،امروز از ما توقع تشکر،تجلیل….ندارد.اما باز خواست می شویم به خاطر تمام کارهایی که باید برای ادای دین می کردیم و ساده سهل انگاری کردیم….


□ دیاررنج مکتب رنج و صبوری و رهائی…

و شهادت پاداش رنج است.
همراز پروانه ها باشید

□ دیاررنج مکتب رنج و صبوری و رهائی…
و شهادت پاداش رنج است.
 همراز پروانه ها باشید