متن آهنگ آوازه خوان چارتار

رهایی تا پَر کشیدن ، جز پیوندت ندارم

من رویایی رها تر ، از لبخندت ندارم

تا کِی قفس و غم و دلسردی

منو عادت شبگردی ، تو بگو

آوازه خوانی را ، این سعیِ فانی را

در کوچه ات هر شب برپا کردم

شاید فقط شاید ، قلبت به رحم آید

اما چه بی مرحم برمیگردم

به سمتِ دردم

این شعرِ بی سر با ماهِ من از شب

حرفی نزن ، در گوشِ او نگو

باری دگر تر شد چشمانِ من

آوازه خوانی را ، این سعیِ فانی را

در کوچه ات هر شب برپا کردم

شاید فقط شاید ، قلبت به رحم آید

اما چه بی مرحم برمیگردم

به سمتِ دردم