متن آهنگ لالایی علی زند وکیلی
متن آهنگ آسمان هم زمین میخورد چارتار
متن آهنگ جدید زبر حصین و شایع
متن آهنگ مامی ساری Mommy Sorry اپیکور
متن آهنگ در واز کن عجم باند
متن آهنگ کجایی محسن چاوشی
متن آهنگ معمای شاه سالار عقیلی
متن آهنگ خاک بهزاد لیتو و سیجل
متن آهنگ آدم بدی نبودم علیشمس و مهدی جهانی
متن آهنگ اسمش عشقه مرتضی پاشایی
ایستگاه آسمان
زود پرستو شو بیا از سوی نشر عماد منتشر شد
ایستگاه آسمان/
نشر عماد منتشر کرد
«زود پرستو شو بیا» نوشته: غلامعلی نسائی؛ توسط: «نشر عماد فردا» منتشر گردید. افق زیبائی را از مجنون ترین، انسان های دلباخته ائی روایت می کند که برای رسیدن به مقصد و مقصود نهائی، پریدن به آسمان لایتناهی، از تمام هستی خویش، از نام و نشان، از جان، از سیطره زمان گذشتند.و هر کسی که از این همه بگذرد در محیط عنایت محظ قدم می گذارد.
محراب شفاعت شهیدان بهمنی نژاد
منزل سه بردار شهید، فرزندان علی و فاطمه، من اینجا درین وادی خودم را پیدا می کنم، هویت و حقیقت درونی ام به روز می شود، حج درونی منست، من اینجا سراپا عشق می شوم، حج حسینی ام، کعبه و منا، مکه و مدینه، شش گوشه سیدالشهداء”من این جا علقمه می بینم، فاطمه مطهره، من اینجا نور می بینم، نور، فاطمه زهراء…. زینب کبری، نماز عشق می گذارم، وقتی دست های پدر شهید را می بوسم….
بابا فکر خراب بی تو بودن کشت من را
شعری از بنت الهدی عسگری به بابای شهیدش: قائم مقام لشکر ۲۵ کربلا «سردار شهید محمد رضا عسگری» بنام پدر که در قلاویزان به شهادت رسید و پیکرش مفقود شد. بنت الهدی متولد سال شصت، در تصویر کودکی هایش را می بینید، در آغوش پدر… در آن هنگامه خانواده در اهواز سکونت داشتند، هنگامی که بابای بنت الهدی شهید شد. خانه سرد و سنگین به شمال کوچید. اما بابای بنت الهدی هرگز بازنگشت… مادر دست دو فرزند را گرفت و بی «سیمرغ قاف قلاویزن» روانه تنهائی دلش شد.
سيمرغ در قاف قلاويزان، جانشین لشکر۲۵کربلا
محمدرضا، به فكر فرو رفت. انگار همين چند دقيقة پيش بود كه تمام كوچههاي روستاي «ليوانغربي» پر بود از صداي بچههايي كه ميخواستند خبر تولد بچة مشرحيم را به او بدهند. مشرحيم داخل امامزاده به دعا نشسته بود تا خداوند اين فرزند را سالم به او هديه دهد. سال ۱۳۳۶ بود كه مشرحيم، به شكرانة سلامت او، سر بر سجده گذاشت و از خدا، سعادت او را نيز خواست. محمدرضا بزرگ شد و رشادت و شهامتش زبانزد خاص و عام شد. همة زندگي محمدرضا در سالهاي جواني، امام بود و انقلاب. بعد از پيروزي انقلاب، به كردستان رفت.
مسح پا با فرق خونین
با چند نفر از بچهها به كنار اروند رفتیم و پس از غسل شهادت به سوی كارخانه نمك حركت كردیم. شب را همانجا ماندیم و با دعا، مناجات و خواندن مصیبت اهل بیت(ع) شب را به صبح رساندیم؛ صبح قرار بود به شناسایی برویم. پیش از رفتن به شناسایی، وضو گرفتم و در حال خواندن سوره الرحمن بودم كه صادق برای وضو گرفتن بیرون رفت. در حال وضو گرفتن بود كه یك خمپاره ۱۲۰ كنارش فرود آمد و او را به دیار باقی فرستاد.