PS-TE-HG-OO

«عجب دردی است خدا درد ماندن» از یه سو باید بمانیم تا شاهد آینده باشیم، از سوی دیگر باید شهید شویم تا فردا بماند، هم باید بمانیم تا فردا آرمانها، ارزشها بسوی بی ارزشی سوق داده نشود، پایمال نگردد، و هم باید شهید بشویم تا فردا بماند. عجب دردی خدا! چه می شد امروز شهید می شدیم، باز فردا زنده می شدیم، تا دوباره شهید بشویم، آری، یاران همه شهید شدند در حالی که نگران فردای شهر بودند.

 

تصویر از بالا سمت چپ: فرمانده ما سردار شهید علی اصغر عبدالحسینی/ غلامعلی نسائی/ شهید حبیب عبدالحسینی/
 پائین تصویر سمت راست: شهید محمد علی حاجیلری/ شهید محمد محمدی/ شهید حسن محمد علیخانی/ شهید اسماعیل مهاجر/ شهید نصرت الله محمد علیخانی

ـ چه غوغائی… های و هوی بهشت می بینم.
بغض گلویم را میفشارد…! عجب دردی…! این اتاق کوچک تنهائی ام… بنام سنگر
تنهائی… عمیق ترین لحظات یک انسان است.
پروردگارا… بارالها… معبودا… معشوقا….
من ضیعف و ناتوان که تحمل از دست دادن پاهایم را ندارم.
چگونه تحمل عذابت را با خود داشته باشم.
خدایا: مرا ببخش و از گناهانم بگذر… تو کریمی تو رحیمی…
خدایا: ما با تو پیمان بسته ایم که تاپایان راه برویم و همچنان استوار بمانیم.
پروردگارا های و هوی بهشت را می بینم… چه غوغائی…!
سیدالشهداء به پیشواز یارانش آمده… چه صحنه زیبائی…
فرشتگان ندا دهند که همرزمان ابراهیم… همراهان موسی… همدستان عیسی…
همسنگران علی… عاشقان زهراء…
همکیشان محمد…  یاران حسین…
همگامان خمینی آمده اند… چه شکوه و چه جلالی ..
خدایا به حسین بگو خونش همچنان در رگ ها می جوشد.
بگو که از این خون ها سرو ها روئیده…ظالمان سر ها سر بریدند…
اما همچنان سرو ها می رویند…
خدایا تو میدانی که من چه می کشم…
پنداری که چون شمع ذوب می شوم.
من از مرگ نمی هراسم. اما می ترسم بعد شهادتم ایمان را سر ببرند… آرمان ها…
ارزشها را سیاه کنند…
از یک سو باید بمانیم تا شاهد آینده باشیم و از سوی دیگر باید شهید بشویم تا فردا بماند.
هم باید بمانیم هم باید شهید بشویم… عجب دردی دارم خدا ….
عجب دردی است خدا ….

همرزم شهیدان: غلامعلی نسائی

 

دیاررنج رزمنده دیروز در جبهه فرهنگی امروز
طبقه بندی: فرهنگ، هنر و ادبیات مقاومت

همراز پروانه ها باشید

□  برای ارسال نظرات خود از منوی بالای سایت‌« تماس با ما » استفاده کنید

 

□ دیاررنج مکتب رنج و صبوری و رهائی…
و شهادت پاداش رنج است.
 همراز پروانه ها باشید