570shahid6263

وقتی امام شهیدان پیام می فرستاد که باید، حصر آبادان شکسته بشود. به خودی خود می شکست، چون همه وجود امام در خدمت خدا بود. چرا که اصلا آنجا همه چیز در دست خدا بود. همیشه اینگونه بود. شهدا هم همینطور بودند که هیچ وقت نمی گفتند من، امروز هم دست خداست که دشمن را با این حجم بمباران رسانه ائی این گونه فرو می ریزد. وقتی «حضرت آقا» یک اشاره می کند، در نهم دی ماه ستون عظیم دشمن فرو می ریزد. ارادت خاص من به همه شهیدان، یک ارادت خاصی هم دارم به «شهید باکری»  گویا در «مجنون» بودند.

قرارگاه
فرماندهی سپاه ناحیه گرگان
 مسئول ستاد یادواره سرداران و ۱۴۰۰ شهید شهرستان گرگان

ـ رزمنده و جانباز، از فرماندهان دوران دفاع مقدس، در سن ۲۱ سالگی اش، فرمانده گردان امام سجاد در دشت رقابیه بود، سپس فرماندهی گردان امام محمد باقر، در تمام مدت جنگ، لحظه به لحظه، فرماندهی کرد، شیمیائی شد، ترکش خورد، ماندگار شد، همرزم شهیدان شهر تا رده تیپ هم پیش رفت، اکنون نیز فرماندهی سپاه ناحیه گرگان است، با همان روحیه اخلاص و ولایت پذیری، بسیجی حضرت امام خمینی، امروز بسیجی امام خامنه ائی ایست… ساده و خدمت گذار…

ـ در گفتگوی دو ساعته و صمیمانه شب اربعین حسینی، در محل ناحیه بسیج سپاه گرگان پیرامون برگزاری یادواره سرداران و ۱۴۰۰ شهید شهرستان گرگان …

ـ انشالله خداوند زحمات شما را ذخیره آخرت قرار بدهد، توشه ائی که انشالله آنجا در عالمی دیگر فریادرس ما باشد، و هم در این دنیا دست ما را بگیرد، مراقب ما باشد، و در عالمی دیگر ما را به خیمه «آقا ابا عبدالله الحسین الشهید» مهمان کند. یادواره سرداران و ۱۴۰۰ شهبد شهرستان گرگان، مدت ها پیش است که در پرونده اعمال ما قرار گرفت. بر همین اصل در پی این بودیم تا فرصتی را پیدا کنیم، برنامه ریزی بشود، برنامه ائی شایسته شهیدان شهرستان گرگان، در اولین فرصت خداوند این توفیق را به ما داد، خیلی زود برنامه ریزی ها انجام شد. ستاد یادواره در ناحیه بسیج سپاه گرگان تشکیل، کمیته ها را فعال کردیم.

تحت عنوان: «ستاد یادواره سرداران و ۱۴۰۰ شهید شهرستان گرگان و حوزه های تابعه و زیر مجموعه، روستاهای گرگان که تحت پوشش ناحیه بسیج سپاه گرگان قرار دارند. خداوند متعال، به بنده حقیر منت گذاشت تا این مسئولیت را به نحوی که شایسته شهیدان شهر باشد، طبق آیه (۳۶) سوره مبارکه اسراء:« اوفوا بالعهد ان العهد كان مسئولاً…» وفای به عهد و پیمان، همان عهدی که با همرزمان شهیدمان بسته ائیم، بر آن استوار باشیم، دبیرستاد: «برادر عزیزمان جناب آقای سنگدوینی» کمیته فرهنگی: «رفعت.» کمیته هماهنگی: «مهقانی.» که همپای دوستان دیگر شبانه روز تلاش می کنند.کمیته اطلاع رسانی: چارک” پشتیبانی: «گرزین» کمیته خواهران: «خواهر میرزا آقائی»…این کمیته ها مدت ها پیش است که شبانه روز پای کار هستند، با تمام توان، با شور شعفی که به شهیدان دارند، با دل کار را شروع کردند، کمیته های فعال ما در این مسیر کمیته فرهنگی و بسیج اصناف، که با شوق هم زحمت می کشند.

با چه انگیزی ائی این یادواره ها را برگزار می شود.

انقلاب اسلامی ما در امتداد انقلاب کربلاست. هشت سال دفاع مقدس… به تاریخ نگاه بکنید، ما به این نتیجه می رسیم که کار زینبی کردن از کار حسینی کردن سخت تر است. با این اعتقاد، که پیام شهدا را به نسل جدید، به همه احاد جامعه و آیندگان برسانیم.

انشالله آنچه که شهدا از ما خواسته اند، به آن بطور شایسته عمل کرده، و آن وظایفی که ما در قبال شهدا داریم و آن پیامی که شهداء داشته اند، به صور ت واحد در این یادواره ها، آن جور که شایسته شهیدان است. آ‌نچه را که خودمان از شهیدان در دوران هشت سال دفاع مقدس که همرزمشان بودیم، لمس کرده ائیم، پیامشان را به جامعه منتقل کنیم. اگر چه مردم ما، مردمی فهیم و انقلابی و شهیدپرور هستند، شهدا متعلق به خود مردم ما هستند. اما این تذکر را همه ما لازم داریم. این یادواره ها تذکری هست به خود ما، به خودمان که دست اندرکاریم. جدای از این که مسئول هستیم، تکلیف است

و یک یادآوری، از مسیری که طی کرده ائیم. نکته ائی مهمتر و بالاتر یاد آور بشوم، مناجاتی عرفانی از یک شهید که می فرمود: «جدای از اینکه جبهه بودن یک تکلیف است، باید خدا را شکر بکنیم، که خداوند متعال این
توفیق را داد که در جبهه هستیم.»

هر کسی در این راه قدم بر می دارد، به تکلیف خودش عمل می کند، جدای از این که وظیفه است. «یک تکلیف هست.» باید خدا را شکر کنیم، این توفیق را خدا در این برهه از زمان به ما داد که یادواره شهیدان شهر را ما برگزار کنیم. بانی و برگزار کننده اش باشیم. این را یک توفیق بزرگ و یک سعادت ابدی می دانم.
سال هاست که این کار انجام نشده است، این کمبود را احساس می کردیم این کمبود بشدت احساس می شد. مدتی است که این بزرگ ترین دغدغه ما شده است.

جرقه این کار را سپاه گرگان زد، دوستان بسیجی در کنار برداران سپاهی، آنهائی که بزرگترین دغدغه شان ترویج فرهنگ شهادت است، در این مسیر ما را یاری می کنند. در بحث فرهنگی « نویسنده نشریه امتداد  و سایت دیاررنج بردار نسائی» که در جهت ترویج فرهنگ شهادت فعال هست. گنگره شهداء اداره کل حفظ آثار گلستان، بنیاد شهید گلستان، سازمان فرهنگی ورزشی شهرداری گرگان، نقشینه”موسسه مالی اعتباری مهر، راه و ترابری استان گلستان، شرکت گاز، دخانیات، شورای شهر” همه پای کار هستند. دارند کمک می کنند. برای شهدا همه با دل و جان وارد میدان می شوند.

کار شهید را برای خودشان یک تکلیف می دانند، همین اصناف که آمدند پای کار این عزیزان در مبارزه با رژیم شاه معدوم کرکره مغازه های خود را پائین کشیدند، اعتصاب عموی خودش علیه طاغوت یک نوع مبارزه بود. اکنون مردم مصر و کشورهای اسلامی، روش مبارزه مردم ما را سر لوحه زندگی و مبارزه علیه خودپرستی قرار داده اند. هر کسی که برای شهدا خالصانه به میدان عمل بیاد، شهدا دستشان را می گیرند. به گفته شهید باکری: «صدق نیت و اخلاص اگر باشد نگران هیچ چیز نباشید.» صداقت در نیت خیلی اهمیت دارد.

می دانید که ما یک حسن فعلی داریم، یک فاعل. فعل همین ظواهر کار است که به نشان ظاهر کاری که انسان انجام می دهد، دیده می شود. حسن فاعل را به کسی نشان نمی دهند. یعنی دیده نمی شود. این را می گویند: «نیت» همان حقیقت درونی انسان، اراده انسان در کارش، بین خودم هست و خدا در کاری که انجام می دهم. فکری که دارم می کنم. این را می گویند «نیت» یا همان حقیقت درونی انسان، همه دوستان در کار یادواره شهیدان شهر از صمیم قلب همکاری می کنند، صدا و سیما مرکز گلستان، با روئی گشاده از این حرکت استقبال کرد، تا کمیته های یادواره بتوانند در تلویزون گلستان بطور زنده و مستقیم، مردم خوب و فهیم را در جریان یادواره بگذارند. رادیو مرکز گرگان هم قبول کرد از صبح تا پایان یادواره در محل برگزای مراسم که در «بیست و هشتم بهمن ماه در شبستان امام زاده عبدالله گرگان» برگزار می شود، بطور زنده و مستقیم از مراسم گزارش پخش کنند.

صفای باطن کمیته های یادواره از جمله: بردار مهقانی که یک ویژگی خاصی دارد، در عمل به تکلیفش برای شهدا، خالصانه و شبانه روز تلاش می کند.

نسل امروز ما محتاج دانستن از شهداست، امروز دشمن دنبال همین است که شهدا در جامعه فراموش بشوند، و عاقبت آنها فرهنگ ابتذالی که خودشان را به بن بست کشانده است را جامعه ما تزریق کنند. الحمدالله استکبار جهانی در حال فروپاشی است،

در یک سال گذشته ما یک سری جلسات مقدماتی داشتیم که از کجا شروع کنیم، در ماه مبارک رمضان از امور ورزشی کا را آغاز کردیم، در چندین باشگاه ورزشی، تحت عنوان «جام سرداران و ۱۴۰۰شهید شهرستان گرگان» حدود بیست الی سی تیم می شدند،  که ما تحت همین عنوان جام را به قهرمان این مجموعه اهداء کردبم. مجموعه بسیج با سالنی که در اینجا دارد شامل ۷۲ تیم فوتسال پایگاه بسیج روستاهای تابعه گرگان، بر همین محتوا «جام سرداران و ۱۴۰۰ شهید گرگان»  از طرف ما به قهرمانان این مجموع هدیه شد. درروستای «اسبو محله غرب گرگان، و آلوکلاته» ما سالنی در اختیارشان بود. هر دو آنها مسابقات والیبال داشتند، در اینجا نیز با همان شرایط «جام سرداران» را به آنها هدیه کردیم.از دیگر برنامه های در دست اقدام تحت همین عنوان در دهه فجر نیز فوتبال و فوتسال هشت جانبه والیبال ادارات، در بحث «فرهنگی، مذهبی و قرانی» شبی با قران را در دستور کار قرار دادیم و اجرا شد، در همین راستا «شبی با خاطرات» را هم برگزار کردیم و در پی آن خاطره نویسی از هشت سال دفاع مقدس، حوزه «کمیته خواهران» در بحث فرهنگی هزار جلد کتاب را خریداری کردیم، تحت عنوان: «نگاه و پوشش» که در هجدهم بهمن ماه، در دهه فجر در محل امام زاده عبدالله گرگان، آزمونی برگزار شد.  و کتاب ها به هزار «خواهر بسیجی» هدیه شد.

در بحث ورزشی هم «کشتی سنتی  با شال» را دارشتیم، که در «هفته بسیج» نیز یک بار برگزار شده، در روز ۲۲ بهمن با همان سبک برگزار کردیم. در بخش صدا سیما برنامه های متنوع، اینکه ما بیست خانواده شهید، از تمام اقشار جامعه شهید داده، مصاحبه و مستند ساخته، در برنامه افلاکیان گروه بسیج تلویزیونی پخش خواهد شد. در برنامه ائی دیگر از تلویزیون گلستان، بنا شد ده تن از فرزندان موفق در جامعه «نخبگان، شاهد و ایثارگر» از ورزشی گرفته تا علم و صنعت در برنامه زنده از سیمای مرکز گلستان گفتگو داشته باشند.

و همچنین «صدا و سیمای گلستان» با مسئولین ستاد کمیته ها هم مصاحبه رادیوئی داشته باشند، هم در سیمای مرکز گلستان بصورت زنده و مستقیم، از روند برگزاری، محتوا و بازتاب یادواره شهیدان شهر پخش بشود، یک برنامه منسجم هم در سطح پایگاه های بسیج شهرتان گرگان و روستاهای مجموعه بسیج سپاه گرگان داریم، اینجا که از رسانه حرفی آمد، در مبحث رسانه سخنی دارم با نشریات استانی که یک ستون از صفحات خود را اختصاص بدهند به شهدا، و در قبال آن خدا پاداش معنوی بزرگی به آنها خواهد بخشید.

شهدا با شهادت شان  به آیندگان راه نشان می دهند، انسان را به کمال و سعادت می رسانند، و در پی آن وظیفه ائی که برای من تو می گذارند، کار زینبی کردن است، هر کسی به تناسب خودش می تواند با پیروی از شهیدان راه آنها را ادامه بدهد، چه در سنگر جنگ نرم، آنکه قلم دارد، آنکه صنعت می داند، دانش آموز و دانشجو، روحانی پاسدار، بسیجی، کارگر و کشاورز و کارمند، دختر و پسر، زن مرد، راه شهیدان مبارزه با ظلم و جور و نفاق و استکبار جهانی است، آینده روشن، در پیروی کردن از راه شهیدان است. هرکسی از این مسیر خارج بشود، تمام زندگی اش را به بیهودگی گذرانده، بیهودگی همان روزمرگی های باطل است، تنها فریادی است برای زنده ماندن، عاقبت دور شدن از انسانیت و این همان چیزی است که غرب می خواهد، زندگی در «بطالت و بیهودگی» دشمن رمز پیروزی ملت ما را فهمیده که «عاشورا» راز بزرگی است در مبارزه علیه ظلم و جور و نفاق، رمز پیروزی ما در دفاع مقدس همین عاشورا بود.

دشمن در تئوری هایش به این نتیجه رسیده است که باید دو مقوله مهم را از شیعه بگیرد «یکی سرخ، دیگری سبز» سرخش عاشوراست و سبزش ولایت، که این دو بهم پیوسته است، آنها معتقدند اگر ولایت پذیری و اطاعت پذیری شیعه را  بگیرند، یک حفره بزرگیست که می توانند براحتی جهان اسلام را از میانه بردارند.

دشمن موفقیت اش را در جدائی امت از امامش می داند، مردم ما در حوادث اخیر نشان دادند که همیشه گوش به فرمان ولی فقیه هستند، اگر چه در داخل کشور عده ائی قلیل و اندک، در جاه طلبی باطل خویش به انگیزه های دشمن دامن می زنند و در خیال تاریک و باطلشان می پنداشتند که می توانند امت را از اماشان جدا کنند. «حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ائی» شهدا پشتوانه ولایت هستند.

شما در تک تک وصیای شهدا می بینید که بزرگترین دغدغه آنها پشتیبانی از «ولایت فقیه» بوده است، بزرگ ترین توصیه شهیدان به مردم پیروی از راه ولایت است. «ولایت راه روشن ماست.» بدون ولایت راهی است به تاریکی و ظلمت، دشمن در «فتنه ۸۸» میلیاردها دلار هزینه کرد. رسانه های ملحد همه متحد شدند، های هوی راه انداختند، بر پندار باطل خویش کوفتند، کار اسلام تمام است، ایران را تصرف شده به حساب آوردند، دیدید که ولایت امر حضرت آیت الله امام خامنه ائی با یک اشاره در «نهم دی ماه» ملت شهید پرور ما چه حماسه ائی راه انداختند.

در هشت ماه فتنه از پیش تعین شده، مشاهده کردید که چگونه همه آروزهای چندین ساله دشمن را یک جا همین حماسه عاشورائی ملت ما های هوی آنها را بر باد داد، «این یعنی ما برحقیم» بزارید از شلمچه بگویم، که مرتبط هست با این مبحث، در دوران دفاع مقدس یک روز با رفقا در شلمچه بودیم. از مسیری عبور کردیم که چند شب قبل، عملیاتی سنگین انجام شده بود، آن روز وقتی آن مسیر را دوباره در روز روشن طی کردیم، حیرت زده شدم، سیم خاردار های بهم پیوسته و حلقوی و هراس آور، «میدان مین» با تعجب از رفقا پرسیدم، یعنی ما واقعا از همین مسیر رفتیم و عملیات کردیم!؟ اصلا قابل باور نبود، نمی خوام بگویم که خیلی دانشمند بودم، گفتم: می دانید این جا را «ولایت فقیه» آزاد کرد. امر حضرت امام که یک پیام  امام از پشت بیسیم، وقتی امام شهیدان پیام می فرستاد که باید، حصر آبادان شکسته بشود. به خودی خود می شکست، چون همه وجود امام در خدمت خدا بود. چرا که اصلا آنجا همه چیز در دست خدا بود. همیشه اینگونه بود. شهدا هم همینطور بودند که هیچ وقت نمی گفتند من، امروز هم دست خداست که دشمن را با این حجم بمباران رسانه ائی این گونه فرو می ریزد.

وقتی «حضرت آقا» یک اشاره می کند، در نهم دی ماه ستون عظیم دشمن فرو می ریزد. ارادت خاص من به همه شهیدان، یک ارادت خاصی هم دارم به «شهید باکری»  گویا در «مجنون» بودند.

شهید باکری می گوید: آقا محسن آمد رو خط بیسیم من، گفت: امام فرمودند: باید جزیره مجنون حفظ بشود. می گفت ما سر از پا نمی شناختیم. امام فرمود که باید حفظ بشود. باید به هر نحو ممکن حفظ بشود. رزمندگان اینگونه بوند. بسیجی و ولایت، امروز مگر می شود انسان بسیجی باشد، ولایتی نباشد.

آنکه ولایتی نیست بسیجی نیست. «بسیج یعنی مطیع امر ولایت فقیه»  امروز بهترین مدافعان ما از ولایت، همین بسیجی ها هستند. مگر نه اینکه امام شهیدان فرمودند: «بسیجی باید همیشه وسط میدان باشد» با هر کسوتی که هستند، در هر لباسی، در هر شغلی، هر صنفی، هر کجا که باشند، آنجا یک میدان مبارزه هست، علیه دشمن، در هشت ماه «فتنه ۸۸» بسیجی های ما درخشیدند. ثابت کردند که بسیجی هستند. بعضی از همین بسیجی ها در این فتنه لطماتی دیدند. شهید و جانباز شدند. گرچه این که می گویم بسیجی، همه مردم ما بسیجی هستند. الا اندک کسانی که در این مسیر غفلت کردند. به گفته رهبر معظم انقلاب احاد مردم ما بسیجی هستند و حضرت آقا در همین راستا از همه بسیجیان تقدیر و تشکر کردند که به نحو شایسته ثابت کردند که فرقی با بسیجی دوران هشت سال دفاع مقدس ندارند.

می خواهم اینجا یادی کنم از «سردار شهید محمدرضا عسگری» خاطراتی کوتاه از دوران دفاع مقدس، چندین مقطع در کنار سردار شهید عسگری بودم، نمی گویم همرزم که ایشان خیلی بزرگ بودند، «عملیات بیت المقدس» فرمانده گردان ما بودند، «والفجر مقدماتی» فرمانده تیپ ما بودند، همیشه فرمانده ما بودند. شجاع و با تقوا و از یک خانواده روستائی و کشاورز هم بودند. روستای لیوان غربی، امروز هم واقعا گمنام هستند، «مفقودالاثر که هستند، گمنام هم هستند.» حرفای زیادی هست که اینجا گنجایش عظمت و بزرگی او را ندارد، آخر «عملیات والفجر ۸» بود، شب آخری که پایان عملیات محسوب می شد، فرمانده گردان امام محمدباقر بودم، گردان ما عمل کرده بود، خط را تحویل و به عقبه برگشتیم، فرمانده لشکر ۲۵ کربلا «مرتضی قربانی» گفت: باید همین جا توی قرارگاه، کنار سردار شهید: «حاج حسین بصیر» بمانید، هر چه اصرار کردم که بروم خط نگذاشتند.
گفتند: باید پیش خودم باشید، دل تو دلم نبود، شب آخر نیز عملیاتی دیگر داشت انجام می شد، تحت عنوان« عملیات صاحب الزمان» گردان یارسول و گردانی دیگر رفته بود جلو، نیمه های شب بود، بچه ها همه خواب بودند، نمی دانم چی شد ازخط بیسیم زدند که کاری پیش آمد، که باید چیزی را می رساندم به خط، پریدم رو موتور تیلر حرکت کردم به طرف خط اول که نیروهای ما  با عراق درگیر بودن، در راه کارخانه نمک، مدتی که رفتم، یک مرتبه یک «خمپاره شصت» شتلق خورد جلوی روم، با موتور سر خوردم افتادم رو زمین، دود و غبار که خوابید. دیدم شکمم خونی شده، می سوزد، اول که سرد بود، حالیم نمی شد، مدتی که گذشت، دیدم از درون دارم می سوزم، درد همه وجودم را پر کرد، خون ریزی داشتم، دیگه نتونستم سوار موتور بشم، موتور را انداختم، بلند شدم، باز خودم افتادم، توی دلم بود که حالا نم نم برم، خون ریزیداشتم، بی رمق بودم، یک تویتا آمد راننده اش«شهید کاویان» بود، مرا انداخت تو ماشین، برد به طرف بیمارستان صحرائی «حضرت فاطمه الزهراء…» توی راه حالم بد شد. یک مرتبه متوجه شدم که من از فرماندهی لشکر تمرد کرده ام. گفته بود: باید بمانید، من اگه شهید بشم، خدایا …! چه کنم باتمردی که از دستور فرمانده ام کردم.

گفتم: بردار کاویان من را گذاشتی بیمارستان، تندی برو خدمت مرتضی قربانی، فرمانده لشکر و بگو من را حلال کند که من از دستورش سرپیچی کردم، بگو مرا ببخشد. دل تو دلم نبود، تا رضایتش را بگیرد…

وقتی برگشت سمت قرارگاه، تو دلم گفتم خدایا اگه او نرسد، اگه تو راه برگشت شهید بشود. من هم نتوانم به او برسم…!؟ درمانده شده بودم.

حالم که بهتر شد برگشتم خط، او پیغام مرا برده بود، مرتضی قربانی هم مرا بخشیده بود…

باید بسیجی بمانیم
حرف آخر و سخن پایانی اینکه، قیامت رفتیم آنجا شهدا منتظرمان باشند. صف شهدا جلوی ما باشند. دست کم اینکه رفقای شهیدمان که همرزم مان بودند، آنجا منتظرمان باشند. امام شهیدان منتظر مان باشد رفتیم آنجا مارا صدا بزند. اگر می خواهیم که تو صف شهدا و پشت سر حضرت امام باشیم، باید بسیجی بمانیم. ایسن که امروز بگوئیم، بسیجی بودیم، رفتیم جنگیدیم و زخمی شدیم، رزمنده بودم و حالا جانباز هستم، نه بردار من آن که وظیفه بود آن دوران، امروز چگونه هستی؟

باید بسیجی بمانیم تا با بزرگترین بسیجی جهان اسلام حضرت امام محشور بشویم، انشالله که امام شهدا و شهدا در قیامت منتظرمان باشند. مزد این زحمات برای ما و همه کسانی که خالصانه برای شهدا و ملت گام بر می دارند این که در قیامت، حضرت امام و شهدا منتظر ما باشند…. انشالله

گفتگو.: غلامعلی نسائی

دیاررنج رزمنده دیروز در جبهه فرهنگی امروز
طبقه بندی: فرهنگ، هنر و ادبیات مقاومت

همراز پروانه ها باشید

□  برای ارسال نظرات خود از منوی بالای سایت‌« تماس با ما » استفاده کنید

□ دیاررنج مکتب رنج و صبوری و رهائی…
و شهادت پاداش رنج است.
 همراز پروانه ها باشید