IMG_4890-aliaab

گروه تلویزیونی بسیج «افلاکیان» از پایگاه دیاررنج به دیدار خانواده ی معظم «طلبه ی شهید سید حسین حسینی اتراچالی» شهیدی که در زمستان سال ۶۳ در عملیات بدر شهید، و پیکر پاکش آنجا ماندگار شد، به لفظ دنیائی «مفقودالاثر» و بیست سال بعد به زادگاه هش بازگشت رفتیم، تا پای دلتنگی های دل شان بنشینیم و یاد و خاطرات یکی دیگر از جوانان لایق و عاشق این سرزمین را به تصویر بکشیم.

ایستگاه رنگین کمان

یاد/ طلبه بسیجی شهید: سید حسین حسینی اتراچالی

گروه تلویزیونی بسیج «افلاکیان» از پایگاه دیاررنج به دیدار خانواده ی معظم «طلبه ی شهید سید حسین حسینی اتراچالی» شهیدی که در زمستان سال ۶۳ در عملیات بدر شهید، و پیکر پاکش آنجا ماندگار شد، به لفظ دنیائی «مفقودالاثر» و بیست سال بعد به زادگاه هش بازگشت، رفتیم.

ما نیز رفتیم، تا پای دلتنگی های دل شان بنشینیم و یاد و خاطرات یکی دیگر از جوانان لایق و عاشق این سرزمین را به تصویر بکشیم.

مستندی که هر پنج شنبه از یک شهید ضبط”و پنج شنبه شب، هفته بعدش، از سیمای مرکز گلستان، مازندران، گیلان، پخش می شود. هر دوشنبه قبل از اذان مغرب نیز تکرار می خورد.و همچنین و روی ماهواره با فرکانس: ۱۰۹۸۰ وردیکال ۷/۵۳۰۰۰ در کل کشور و خارج از مرزها نیز قابل دسترس است.

صحنه با چفیه و سربند«یا فاطمة الزهراء(س) چیده شده تا فضای جبهه و شهادت به تصویر کشیده شود. همه آمده بودند تا از او و خاطراتش بگویند. همرزم و همسنگرش هم حضور داشت. فامیل ها هم بودند.

در این میان فقط جای خود سید حسین خالی بود، که آن را هم قاب عکس اش پر کرده بود، و شمعی که دلتنگی را فریاد می کرد.

مادر دل برد به دوران طفولیت و نوجوانی فرزند خویش و عاشقانه از اخلاق و روحیات شهیدش گفت از شور و شوق طلبه شدنش، از حرفها و آرزوهایش. از آن لحظه ای که سید حسین مقصود دل را گفت و اذن نبرد خواست. و مادر چه آسوده با خواسته ی دل فرزند خویش کنار آمد، و از سرزمین کربلا برایش حکایت کرد، که فرزندم تو از علی اکبر امام حسین (ع) بالاتر نیستی، و خونت از خون دیگر جوانان شهر رنگین تر نیست.

به دنبال نیت دل و وظیفه ات برو که خدایت پشت و پناه توست.

و اینچنین بر خواسته ی دل فرزند ارج نهاد و بدرقه اش کرد، گرچه دلش گواهی می داد که حسین اش، دیگر از آن او نیست، و از راهی که می رود، باز نخواهد گشت.

خبر شهادت فرزندش را هم که برایش آوردند، ایمانش آنچنان محکم بود که رضایت داد به رضای خدا و پذیرفت نداشتن و ندیدنش را.

تمام بی صبری اش، دلتنگی مادر، هم از مفقود الاثر بودن فرزندش بود، نه از رفتن و شهادت اش.

چشمان خواهر که با گذشت این همه سال هنوز هم درغم فراغ برادر خیس بود، ازعشق عمیق خواهرانه اش حکایت داشت. لا به لای اشکهای اش از نور ایمانی که همیشه در چهره ی برادر وجود داشت سخن گفت و سفارش موکدی که همواره در امر نماز اول وقت، به اهل خانه داشت.
از هفده سال غم مفقود الاثر بودن برادرش گفت و خوابی که چند شب قبل از بازگشت پیکرش به آغوش خانواده دیده بود.
روزی که پیکر سایر همرزمان شهیدش پس از سالها بی خبری عاشقانه روی دستان اهل شهر تشییع می شد او با تربت تابوتشان تیمم عشق ساخت و دلش آرام گرفت و گواهی داد که حسین هم همین روزها بر خواهد گشت.
و چند روز بعد خواب صادقانه اش به زیبائی تعبیر گشت و پیکر برادر هم در کنار سایر دوستانش به خاک سپرده شد.
برادر بزرگتر از اسوه و الگو بودن برادر شهیدش گفت از اینکه سید حسین با وجود چهار سال کوچکتر بودن دل و روح بزرگی داشت و هادی و راهنما بود.

از چشم انتظاریهایش روایت کرد، از اینکه همیشه منتظر بود تا شاید روزی زنگ خانه به صدا در آید و حسین از سفر باز آید و دلیل این همه سالهای غیبت اش، هم اسارت باشد، نه شهادت و مفقود الاثر بودن.

و برادر از راه بیاید و آغوش باز کند، برای برادر…

اشک ها سهم دلهای تنگ است و بردار اشک ریخت. اشک.

فضای دلتنگ خانه چهل پنجاه متری استیجاری مادرشهید لحظه به لحظه سنگین تر می شد. تا جائی که نفس همه بچه های گروه بند انداخت، و من احساس کردم، اینجا مرکز دلتنگی عالم است.

خبر شهادتش را یکی از اهالی محل آورده  و بعدها همرزم و همسنگری که در لحظه ی شهادت کنار شهید حسینی بود و خود به چشم خویش پرواز ملکوتیش را شاهد گشته بود، از آن روز عملیات و آخرین روز با هم بودنشان و از لحظه ی شهادت شهید حسینی خاطراتی نقل کرده است.  و همه به یقین شهادتش را پذیرفتند. اما پیکرش مفقود شد‍.
و سرانجام، تیمم روح خواهر، به تربت شهیدان شهر، شهید سید حسین پس از هفده سال بی خبری برگشت تا پایان دهد بر انتظار سخت و دردناک خانواده و دوستان و آشنایان و در دل خاک شهر و دیارش آرام گرفت همان خاکی که غیورمندانه در رهش جان فدا نمود.

فرازی از وصیت نامه ی شهید:
حزب الله همیشه در صحنه و پیرو خط امام و خط ولایت فقیه که تداوم راه امامت است باشند و جان بر کف پشتیبان این انقلاب بمانند. من به آنهائی که در لباس اسلام میخواهند به اسلام صدمه بزنند می گویم بیائید دست از تفرقه بردارید.

مادرم: مادرم! نمیتوانم بگویم که در مرگ من گریه نکن، چون مادری، و برای فرزندت شبهای طولانی نخوابیدهای و روزهای زیاد در کنار گهوارهام نشستهای. گریه کن مادر، گریه کن تا استکبار جهانی بداند که هر چند فرزندان این امت رااز ما گرفته و لیکن مادرانشان زندهاند تا شهیدانی دیگر بپرورانند. گریه کن مادر، گریه کن ولی نه آنطور که منافقین خوشحال شوند. همیشه بیاد خدا باش و خدا را در نظر بگیر. مادرم! از اینکه فرزندی شایسته برایت نبودم طلب بخشش میکنم.

نویسنده: الهه بهرامی

* * *

گروه تلویزیونی بسیج افلاکیان

و با همکاری معاونت پژوهشی بنیاد شهید گلستان

□ دیاررنج مکتب رنج و صبوری و رهائی…

و شهادت پاداش رنج است.
همراز پروانه ها باشید

□ دیاررنج مکتب رنج و صبوری و رهائی…
و شهادت پاداش رنج است.
 همراز پروانه ها باشید