آرشیوهای برچسب : متن آهنگ محسن چاوشی

متن آهنگ زندان محسن چاوشی

بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید

در این عشق چو مردید

همه روح پذیرید

بمیرید بمیرید وزین مرگ نترسید

ادامه ی مطلب

متن آهنگ دل خون محسن چاوشی

وقتی که شب حکم شبیخون داد

صحرا پر از خون کبوتر شد

توی چشام دریای بارونو

توی گلوم بارون خردل شد

ادامه ی مطلب

متن آهنگ پسرم محسن چاوشی

پدرم اینجا مادرم اینجا وطنم ایرانه آخه من کجا برم همه جا جز اینجا واسه من زندانه
عشقه من اینجا و پسرم اینجا و اهل کردستانه
مرده و زنده ی من تشنه لب دنباله خاکه خوزستانه

ادامه ی مطلب

متن آهنگ پریشان محسن چاوشی

آن دوست که من دارم آن یار که من دانم

شیرین دهنی دارد دور از لب و دهان داند

وقتی نکند با من کان شاخص صنوبر را

بنشینم و بنشانم گل بر سرش افشانم

ادامه ی مطلب

متن آهنگ تریاق محسن چاوشی

ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی

دیوانه هم نندیشد آن کاندر دل اندیشیده‌ام

امروز عقل من ز من یک بارگی بیزار شد

خواهد که ترساند مرا پنداشت من نادیده‌ام

ادامه ی مطلب

متن آهنگ متصل محسن چاوشی

جان منست او هی مزنیدش آن منست او هی مبریدش

آب منست او نان منست او مثل ندارد باغ امیدش

باغ و جنانش آب روانش سرخی سیبش سبزی بیدش

متصلست او معتدلست او شمع دلست او پیش کشیدش

ادامه ی مطلب

متن آهنگ آخرین اتوبوس محسن چاوشی

اوج گرفتی و من قفس شدم از تو ، حسرت آزادی وبال بالم شد

یه روز دیدن تو تازه شدم از نو ، یه روز از تو گذشت هزار سالم شد

سکوت تو مثل یه راز سر بسته ، بین تولد و مرگ شناورم میکرد

نفس کشیدن تو قوطی در بسته ، از اینکه پروانه ام مکدرم می کرد

ادامه ی مطلب

متن آهنگ شرمساری محسن چاوشی

ای شرمساری شرمساری شرمساری ، جز شرمساری از خودت چیزی نداری

هی نا امیدی نا امیدی نا امیدی از هیچکس حتی خودت خیری ندیدی

هی تنگدستی تنگدستی تنگدستی چشماتو رو هرچی دلت می خواست بستی

هی آستین بردی به چشمای نجیبت دستات خجالت می کشیدن توی جیبت

ادامه ی مطلب

متن آهنگ شاه مقصود محسن چاوشی

این جنگ چوب خورده تو نعره های خفیفش شیر لگد خورده داره

دریاست دریای طابوت رو شونه های نحیفش مرغابی مرده داره

طفلک همش لنگ نونه این سفره هرچی که داشته برداشته و بذر کرده

از تشنگی نصفه جوونه این مشق دستاشو عمری نذر ابوالفضل کرده

ادامه ی مطلب

متن آهنگ شیدایی محسن چاوشی

بیا بیا که شدم در غم تو سودایی درا درا که به جان آمدم ز تنهایی

عجب عجب که برون آمدی به پرسش من ببین ببین که چه بی طاقتم ز شیدایی

بده بده که چه آورده ای به تحفه مرا بنح بنح بنشین تا دمی برآسایی

ادامه ی مطلب